۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

من هنوزم خواب میبینم




بني آدم اعضاي يک پيکرند                                    که در آفرينش  ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار                                                         دگر عضوها را نماند  قرار
تو که از محنت ديگران بي غمی                                       نشايد که نامت نهند آدمي


با پيشرفت سريع  علم و تکنولوژي  و پا گذاشتن بشر به قرن بيست يکم  ، بشتر توجه ها به موضوع مدرنيته و تجمل گرايي معطوف شد و در چالشها و مراقبتهاي مريوط به علوم اجتماعي و مدني غفلتهايي  صورت گرفته   ميگيرد که باعث شده ، برخي از اصول اوليته انساني ، کاملا به باد فراموشي سپرده شوند  و انسانها نسبت  به بسياري از اتفاقات محيط پيرامونشان بي تفاوت  باشند . يعني همان واکنشي را  از خود نشان دهند که يک تکه سنگ  نشان ميدهد. از همين رو ميتوان اين دوره را " عصر تحجر " نام گذاشت . 

" عصر تحجر "يعني دوره اي  ازتاريخ  که انسانها ، از آدميت فقط يک روکش را همراه دارند و از بسياري از خصايص اوليه انساني ، فاصله دارتد  . که اين فاصله با توجه به سطح آموزش و پرورش  موجود در جامعه و خانواده هايشان  شکل ميگيرد .چند ساليست که  در جامعه ايرانيان نيز ،  اين پروسه
متبلور شده  اما در يک سال اخير بيش از هر زمان ديگري  نمايان شد و چهره مخوف و رنج آور خود را براي  بسياري هويدا نمود.

وقتي قبــــح گناه ( براي بخش مذهبي جامعه ) و عذاب وجدان ( براي بخش غير مذهبي  جامعه ) در بين عموم  مخصوصا چهره هايي  که به ظاهر موجه ترهستند بريزد ، و به اصطلاح خودمان  کنتوري در وجدانمان براي شمارش دروغهايي که مبگوييم يا انجام ميدهيم نباشد ، همانطور که شاهد  هستيم ،سگ صاحبش را نميشناسد و قورباغه ها هفت تير کش ميشوند و مردم بي توجه به دروعهايي که ميگويند  يا در مقابلش سکوت ميکنند  رفته رفته ، خود را هم  فريب داده و رذالت و فلاکت شرم آوري را که دامن گير همه  ايراتيان شده است انکار ميکنند .
مثلا عليرغم اينکه تقربيا همه ايرانيان آئين يکتا پرستي دارند . اما اينکه اين روزها همه چيز و همه کس را مي پرستند الا خود خدا ، ابديل به حقيقتي انکار ناپذير شده است . و جالب اينجاست  که عده اي چنان دم از عرفان و تذهيب  نفس مي زنند که هر کس از باطن  ايشان بي خبر باشد ، اورا فرشتگان الهي قلمداد خواهد کرد . اما وقتي اعمــــــال و کردار چنيتن  افرادي سنجيده شود ، تفاوت فاحش ميان شعر و شاهنامه آنان  ،آشکار ميشود . 


اکنون  بهتر است چگونه  غمل کنیم ؟
پس شايد براي همه ما به عنوان کسانيکه دم از آزادگي و آزاديخواهي ميزنند ، بهتر باشد  به جاي سوهان کسيدن بر اعصاب و روان همديگر،با سيقل دادن روح  و روان يکديگر نلاشي براي ذوب کردن دلهايمان کنيم که به سنگ تيديل شده اند .ما زماني ميتوانيم به نتيجه مطلوب دست پيدا کنيم  که ديگر  کسي  به واسيطه ملاکهاي مضحکي که رواج يافته است ،خودش را  پايينتر و يا بالاتر از سايرين نبيند .يلکه با اين ديد به موضوع نگاه کنيم که هر يک از ما يه عنوان  کسي که هنوز يک انسان  به حساب  مي آيد ، توانائيهايي دارد  که شايد درکش  براي سايرين دشوارو  يا حتي خارج از گستره دهنشان  باشد . و مطمئن باشد که خداوند اين توانائيها  و نعمتهاي  مادي و معنوي را براي دکوراسيون  و يا بردن به درون گورش به او اهدا نکرده . بلکه يک سيستم مديريتي به نام وجدان هم به او داده که با پردازش موقعيتها و شرايط مختلف ، به صاحب آن تواناييها دستور ميدهد  که چگونه  از آنها  استفاده کند . آتجاست که ، شعور ، شرافت و قوه اراده مندي انسان (که باعث شده اشرف مخلوقات باشد  ) نقش خودش را هوبدا مينمايد.که ميتواند  انسان را به تعالي  روح  وآزادگي  و يا در صورت  سرپيبچي از نداي وجدانش اورا يه رذالت و فلاکت بيش از پيش مبتلا نمايد .
وحدت ( نميگويم عشق چون معتقدم در واژه نميگنجد) يعني هر يک از  انسانها موهبات و توانائيهاي  گوناگوني  را که بنا بر   تدبير  و حکمت الهي بين ايشان توزيع شده است در طبق اخلاص و بدون هر گونه چشمداشتي ، به  اشتراک يگذارند . اما اين يه اين معني نيست که عده اي هميشه خالص باشند و عده  بيشماري فقط نقش مصرف کننده را بازي کنند و تکاني به خود ندهند. زيرا  در اينصورت علاوه بر از بين رفتن  اصل وحدت ، به شعور انسانهاي خالص توهين ميشود .

پاينده و جاويد ايران  
Marshal.Rainbow


من هنوز خواب ميبينم که دوره دوره ي وفاست
که اعتبار عشق به جاست دنيا به کام آدماست
من هنوزم خواب ميبينم
من هنوز خواب ميبينم که اين خودش غنيمت
براي ديگرون يه خواب براي من حقيقته
من هنوزم خواب ميبينم
سوته دلان يکي يکي تموم شدن
سوته دلي نمونده غير از خود من
کسي که عشق و غم و فرياد بزنه
حقيقت آدمو فرياد بزنه
هنوز تو قصه هاي من رنگ و ريا جا نداره
دروغ نميگن آدما دشمني معنا نداره
هنوز تو قصه هاي من هيچ کسي تنها نميشه
کسي به جرم عاشقي خسته و تنها نميشه
هنوز توي دنياي من هر آدمي يه آدمه
گل رو نميفروشن به هم گل مثل قلب آدمه
گل مثل قلب آدمه
سوته دلان يکي يکي تموم شدن
سوته دلي نمونده غير از خود من
کسي که عشق و غم و فرياد بزنه
حقيقت آدمو فرياد بزنه
حقيقت آدمو فرياد بزنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر