دو ،دوتا همیشه میشود چهارتا. منتها آدمها وقتی کنترلی روی هوای نفس خودشان نداشته باشند ،جواب این مسئله را از منفی بینهایت ، تا مثبت بینهایت هم در می آورند.
تا جایی که میدانم در اکثر کشورهای جهان ، نظریه به چیزی گفته میشود که ریشه عقلی و منطقی داشته باشد . دموکراسی و تکثــــر آرایی هم، که عده ای از به اصطلاح آگاهان و روشنفکران ایرانی بر آن تاکید داشته ودارند ، بر همین اساس شکل میگیرد. یکی ازهزاران مسئله ناگفته و نا پرداخته ما ایرانیان این است ، که تصورات وتوهمات شخصی افراد را هم به عنوان نظریه، قلمداد میکنیم و زمانیکه همانها را در معادلات به اصطلاح آزادیخواهانه خودمان ، بارگذاری میکنیم. انتظار داریم معادلاتمان مثل همان شرایطی عمل کند که ایندکسهای (مولفه ها) آن را نظریه ها تشکیل داده اند. تصور کتید کسی یک مرسدس بنز فول آپشن را از کمپانی مرسدس تحویل بگیرد ، و به جای " بنزین سوپر بدون سرب استاندارد جهانی" ، درون باکش " گازوئیل آغشته به آب جوب پالایشگاههای ایران "را بریزد. حالا خودتان تصور کنید، چه اتفاقاتی خواهد افتاد .
وقتی با خیلی ها در مورد انواع بیماریهای روحی - روانی رایج در جامعه ایرانیان صحبت میشود،همگی ضمن تائید صحت این وقایع شرم آور، متفق القول اعتراف میکنند که از ماست که بر ماست و اگر اوضاع به همین منوال ادامه پیدا کند، دیگر جامعه ای بی ناموستر،بی شرافت تر، از جامعه ما ایرانیان نخواهد بود. اما در عرصه عمل،از میان همان فلاسفه و حکیمان که در بالا در موردشان توضیح داده شد ، به ندرت میتوان کسی را بافت که خودش به همان به بیهودگی ها و سفلگی ها مبتلا نباشد.حتی بعضی ها با توجه به دید وسیعتری که دارند، به جای نلاش برای بهبود این اوضاع تاسفبار ، فرصت را غنیمت شمرده و در حال جبران عقده های دوران کودکی و نوجوانی خودشان هستند. آیا باید از این رویه، انتظار محقق شدن اهدافی مثل استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی را داشت ، یا نه ؟! باید انتظاراتی مثل تغیرنام کشــــورمان از" ایران "به "پفیوزستان" را داشته باشیم؟؟؟!!!
اگر عرضه کوه بودن را نداریم ، بهتر است آبشار باشیم که صعودش هم خروشان و غرورآمیز است .این روندی که ما ایرانیان پیش گرفته ایم ، نه صعود است و نه سقوط آبشار . بیشتر شبیه بیرون روی های آدمیست که مبتلا به بیماری "آمیب" شده است. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این بیماری میتوانید به لینک زیر مراجعه نمائید.بعضی از امراض و بیماری عفونی ، میتوانند جنبه روحی و معنوی هم داشته باشند . طوری که حتی بشود به راحتی آنها را در سطح یک جامعه احساس نمود
به هر روی ، عده ای که خودشان را به خریت زده باشند ، مسلما به راحتی میتوانند یکدیگر را هم خر کنند و سواری بگیرند و بدهند. اما کسی که نه خودش میتواند خودش را خر کند و نه کس دیگر ، رفتارش تابع گله چهارپایان نخواهد شد . و واکنشی را که میبایـــد نشان دهد ، از خود نشان خواهد داد . حال دیگر به خوبی میشود فهمید که چرا از مدرنیسم ، فقط دریوزگی و روسپی گری اش به ما میرسد ، و چرا از دیانت و معنویت ، فقط فقر و گرسنگی و جنایت گریبانگیرمان میشود.
خوب است اگر مــــــــرد نیستیم ، کمتر حرف بزنیم ، زیرا تضاد و دورویی که در سخنانمان موج میزند و مثل آفتابپرست از وضعیتی به وضعیت دیگر رنگ عوض میکنیم ، سنـــــــدی محکم خواهد بود برای اثبات دریوزگیمان. دوست عزیزی که ،تصــــور میکنی آدم شزیفی هستی و بیش از سایرین میفهمی . اما به کرات خودت را به خریت زده و حق و ناحق میکنی . بخل و حسد دارد جرت میدهد احمق ، به جای این همه خفت و خواری کشیدن ، یه ذره خجالت بکش بدبخت.
بنده هــــم نه به میل خودم ،بلکه از جبر زمانه یک پفیـــــوز هستم ،اما جرعت بیانش را دارم.چون میحواهم قبل از مردنم درمان شده باشد و با هویت یک پفیوز به خواب ابدی نروم. و آنقدر هم احمق نیستم که تصور کنم با تغییر مکان زیستنم و یا زدن حرفهای گنده گنده، این لکه ننگ پاک میشود . زیرا پفیوزگی و دریوزگی از صفات ناپسند و از لکه های ننگی هستند که بر هویت انسان میچسبند نه بر شخصیت او و متاسفانه شاخ و دم ندارد که بشود تشخیص داد چه کسانی به آن مبتلا هستند . اما از اوضاع جامعه ای که اکثر به اصطلاح آگاهان آن جامعه خودشان هم به آن وضعیت شرم آور معترف هستتند به راحتی میتوان به نتایج لازم رسید .
با سری فرود آمده از شرم و خجالت زدگی
Marshal.Rainbow
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر