۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

پارادوکس چیست؟

 
 
 
 
 
 
i
اصطلاح پارادوکس غالبا در صحبتها و مقالات و کتابها به کار گرفته می شود.
پارادوکس را به باطلنما و تناقض امیز و…عنوان کرده اند. به این معنا ان چه که به نظر اول درست می اید ولی غلط است یا به نظر غلط می اید.اما درست است ولی غلط به نظر می اید.
همچنین به استدلالی پارادوکس گویند که حکمی را که قبلا درستی ان اثبات شده را نقض میکند.
در منطق کلاسیک ریاضی هم می گویند :هر گزاره یا صحیح است یا نا صحیح هر گزاره نمی تواند هم در عین حال درست باشد و هم نادرست.اگر چنین وضعی مشاهده شد باید به دنبال یافتن اشتباه در محاسبه بود.
پارادوکس:الف ب هست و نیست. یا دیوار ابی هست و نیست.
از قرون قبل از میلاد تا کنون از جملاتی یاد می شود که تناقض نما هستند . در مباحث دینی و ادبیات هم از آن استفاده شده برخی هم معتقدند که در عرفان در مبحث فنا نو عی تناقض دیده می شود.فنا شو تا باقی شوی. بمیر تا زنده شوی.
پارادوکسهای معروف
پارادوکس زنون:اگر قبول کنیم پاره خط به بینهایت قابل تقسیم است حرکت ناممکن می شود . زیرا باید فاصله میان ا و ب را طی کنیم باید به نقطه وسط ان س رسید وسط ان د است والی اخر.
سقراط می گوید:چیزی که می دانم این است که نمی دانم.
ائو بولیوس یونانی:چیزی که الان می گویم دروغ است.
پارادوکس خداوند قادر:ایا خدا می تواند سنگی بسازذ که خود قادر به بلند کردن ان نیست؟
بوچوفسکی:اگر شما دو برادر بزرگتر از خود داری ؟دمی توانید بگویید:برادر جوانترمن از من مسن تر است؟
پارادوکس جزیره وحشیها: در جزیره ای دو قبیله وحشی هستند که یکی معتقد به خدای راستی و دومی به خدای دروغ معتقد است. هر تازه واردی به جزیره بیاید از او سوالی می کنند اگر راست گفت درپای خدای راستی اگر دروغ گفت در پای خدای دروغ قربانی می کنند .یک نفر امد از اوپرسیدند تو چه سرنوشتی داری؟پاسخ داد :شما مرا قربانی خدای دروغ می کنید . انها در ماندند.
راسل: در دهی فقط یک ارایشگر است.او فقط ریش کسانی را می زند که ریش خود را نمی زنند حال ریش او را که می زند
در سیاست هم گاه از پارادوکس استفاده می شودمثلا در باره حضور امریکا در عراق .
به این غزل حافظ بزرگ توجه فرمایید:
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزندبستانند
به فتراک جفا دلها چوبربندند بربندند
ززلف عنبرین جانها چو بگشایند بنشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینندبرخیزند
نهال شوق در خاطر چوبرخیزند بنشانند
زچشم لعل رمانی چو می خندند می بارند
زرویم راز پنهانی چو می بینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
زفکرانان که در تدبیر درمانند درمانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز ارندنازارند
که با این درد اگردربند درمانند درمانند
یا از مولانا :
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق امد ومن دولت پاینده شدم
فایده پارادوکس:
ایجاد انگیزه برای تفکر دقیق و درنتیجه نوسعه دانش و بالابردن قدرت استدلال وتوجه به بازی های زبانی
البته در بسیاری موارد تناقض همزمان نیست واین از قدرت مساله می کاهد. در اینده از نقش ان در فنا و اشکالات موجود در بحث فنا در عرفان خواهم نوشت. که بحثی انتقادی و کاملا نو می باشد.
در سایت مفید ودانشگاه مفیدمطلبی در باره پارادوکس پیشگویی هست :که در ذیل نقل می کنیم

بررسي پارادكس نيوكوم

محمدعلي حجتي[1]

عليرضا دست افشان[2]

چكيده

پارادكسها از جمله موضوعات مهم و مسأله برانگيز در فلسفه و منطق به شمار مي­روند. دسته­اي از پارادكسها، پارادكسهاي عمل عقلاني هستند: مسائلي كه در آنها معمولا” دو حق انتخاب پيش روي ما قرار دارد كه با يكديگر ناسازگارند و براي هر يك، دلايل عقلاني قانع كننده­اي وجود دارد. به اين ترتيب, با تكافوي ادله، كه وضعيتي پارادكسيكال است, روبه­رو مي­شويم. از جمله مهم­ترين اين پارادكسها مي­توان از پارادكس نيوكوم ياد كرد. هدف از مطالعة پارادكسها و تلاش براي حل آنها دفاع از عقلانيت است. در پارادكس نيوكوم با يك پيش­گو سرو كار داريم كه تصميم فاعل مسأله را پيش­گويي مي­كند. ضمنا” بخشي از شرايط صورت مسأله به پيش­گويي فرد پيش­گو بستگي دارد. در اين مسأله, با يك تعارض ظاهري بين دو اصل مهم تصميم گيري، يعني اصل رجحان و اصل مطلوبيت انتظاري, روبه­رو مي­شويم؛ زيرا به نظر مي­رسد كه تصميم فاعل مسأله و پيش­گويي فرد پيش­گو هرچند از نظر علي مستقل از يكديگرند از نظر معرفتي به هم بستگي دارند. براي حل اين پارادكس، ابتدا مكانيزمهاي ممكن براي پيش­گويي آينده را بررسي مي­كنيم و در هر حالت به حل مسأله مي­پردازيم. نشان مي­دهيم كه قرائت عليت وارونه منطقا” ناممكن است و تنها قرائت ممكن، قرائت علت مشترك مي­باشد. سپس پارادكس نيوكوم را به دو حالت تفكيك مي­كنيم: 1- مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاناپذير و 2- مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاپذير. نشان مي­دهيم كه در حالت نخست، هيچ تصميم عقلاني وجود ندارد و در حالت دوم، تعارضي بين اصل مطلوبيت انتظاري و اصل رجحان وجود ندارد و تصميم به انتخاب دو جعبه، تصميم عقلاني مي­باشد.
واژگان كليدي: پارادكس، تصميم (عمل) عقلاني، پارادكس نيوكوم، مطلوبيت انتظاري، اصل رجحان، علت مشترك، عليت وارونه

1- معرفي پارادكس نيوكوم

هرچند پارادكس نيوكوم را براي اولين­بار در اوايل دهة60 ميلادي يك فيزيك­دان به نام ويليام نيوكوم(William Newcomb) مطرح كرد، نخستين انتشار آن به دست فيلسوفي به نام رابرت نوزيك (Robert Nozick; pp.114-46)و در سال1969 صورت گرفت. اين پارادكس را مي­توان به شكل زير صورت­بندي كرد:
دو جعبه داريم كه يكي از آنها شفاف (مثلا” شيشه­اي) و ديگري غير شفاف (مثلا” چوبي) است.
داخل جعبة شيشه­اي هزار دلار ديده مي­شود. به شما اين حق انتخاب داده شده است كه يكي از دو تصميم زير را اتخاذ كنيد:
1_ فقط جعبة چوبي را باز كنيد و محتويات آن را تصاحب كنيد (اين تصميم را D1 مي­ناميم).
2_ هر دو جعبه را باز كنيد و محتويات آنها را تصاحب كنيد (اين تصميم را D2 مي­ناميم).
شما ضمنا” مي­دانيد كه يك روز قبل، يك فرد پيش­گو كه قادر است تصميم شما را بدون خطا و يا با دقت بسيار بالا پيش­گويي كند، تصميم امروز شما را پيش­گويي كرده است (و البته شما از نتيجة اين پيش­گويي بي­اطلاعيد). فرض مي­كنيم كه اين پيش­گو تاكنون هرگز در پيش­گويي خود خطا نكرده است (و يا درصد خطاي او بسيار ناچيز بوده است). شما مي­دانيد كه:
اگر او پيش­گويي كرده باشد كه شما فقط جعبة چوبي را باز خواهيد كرد، يك ميليون دلار در جعبة چوبي قرار داده است و اگر پيش­گويي كرده باشد كه شما هر دو جعبه را باز خواهيد كرد، جعبة چوبي را خالي گذاشته است.
اكنون و با اين اطلاعات، شما چه تصميمي مي­گيريد؟ آيا فقط جعبة چوبي را باز مي­كنيد يا هر دو جعبه را؟ در اينجا دو استدلال وجود دارد كه هر دو قانع­كننده به نظر مي­رسند، اما نتايج آنها با هم مغاير است:
استدلال اول (به نفع باز كردن فقط يك جعبه): “اگر من تصميم به انتخاب هر دو جعبه بگيرم، پيش­گو مطمئنا” (يا به احتمال بسيار قوي) اين امر را قبلا” پيش­گويي كرده است و جعبة چوبي خالي است و من فقط هزار دلار به دست خواهم آورد. اما اگر فقط جعبة چوبي را انتخاب كنم، پيش­گو مطمئنا” (يا به احتمال بسيار قوي) اين امر را قبلا” پيش­گويي كرده و يك ميليون دلار در جعبة چوبي قرار داده است. بنابراين تصميم عقلاني آن است كه فقط جعبة چوبي را باز كنم.
استدلال دوم (به نفع باز كردن هر دو جعبه): پيش­گو قبلا” (يعني ديروز) پيش­گويي خود را انجام داده و محتواي جعبة چوبي را مشخص كرده است. اكنون جعبة چوبي يا خالي است يا حاوي يك ميليون دلار مي­باشد؛ ولي در هر حال، وضعيت اين جعبه ديروز مشخص و تثبيت شده است و تصميم امروز من تأثيري بر محتواي جعبه ندارد. اگر پيش­گو، يك ميليون دلار را در جعبة چوبي قرار داده باشد و من هر دو جعبه را باز كنم، يك ميليون و هزار دلار به دست خواهم آورد؛ در حالي كه اگر فقط جعبة چوبي را باز كنم، تنها يك ميليون دلار به دست مي­آورم. از سوي ديگر اگر پيشگو، يك ميليون دلار را در جعبة چوبي قرار نداده باشد و من هر دو جعبه را باز كنم، هزار دلار به دست مي­آورم؛ در حالي كه اگر در اين حالت، فقط جعبة چوبي را باز كنم، هيچ پولي به دست نخواهم آورد. بنابراين، چه مبلغ يك ميليون دلار داخل جعبة چوبي باشد و چه نباشد، من با انتخاب هر دو جعبه، هزار دلار بيشتر از حالتي كه فقط يك جعبه را انتخاب كنم، به دست خواهم آورد. پس، تصميم عقلاني آن است كه هر دو جعبه را باز كنم”(Campbell Richmond, 1985, pp. 108-9).

2- فرد شرط­بند و دوست خيرخواه

به نفع هر يك از دو استدلال فوق و براي نشان دادن ميزان قانع­كننده بودن هر يك، مي­توان بيشتر سخن گفت؛ مثلا” به نفع استدلال اول, مي­توان شرايطي را تصور كرد كه قبل از شما بسياري از دوستان و آشنايان شما در اين بازي شركت كرده­اند و شما مي­دانيد كه تمام كساني كه فقط جعبة چوبي را باز كرده­اند، ثروتمند شده­اند و متقابلا” همة افرادي كه هر دو جعبه را انتخاب كرده اند، فقط هزار دلار به دست آورده­اند.
ضمنا” مي­توان فرض كرد كه يك فرد شرط­بند، حاضر است بر روي اين امر كه اگر شما فقط جعبة چوبي را باز كنيد ميليونر مي­شويد و اگر هر دو جعبه را انتخاب كنيد فقط هزار دلار به دست مي­آوريد، شرط­بندي كند. با توجه به سابقه درخشان فرد پيش­گو در گذشته، و با عنايت به فرض مسأله مبني بر دقت بالاي پيش­گوييهاي وي، تصميم فرد شرط­بند معقول به نظر مي­رسد. بنابراين اگر كسي تصميم به باز كردن هر دو جعبه بگيرد, بايد بتواند پاسخ قابل قبولي براي اين پرسش ارائه كند كه چرا تصميمي را اتخاذ مي­كند كه شرط­بندي عليه آن، كار معقولي به نظر مي­رسد.
اما از سوي ديگر و به نفع استدلال دوم نيز مي­توان مطالبي را بيان كرد و قدرت اقناعي آن را به نمايش گذاشت. فرض كنيد يكي از وجوه جعبة چوبي كه براي شما قابل ديدن نيست، شفاف است و يكي از دوستان شما در موقعيتي قرار دارد كه مي­تواند درون جعبة چوبي را ببيند. دوست شما حق ندارد شما را راهنمايي كند، اما اگر شما فقط جعبة چوبي را باز كنيد، او تاسف خواهد خورد؛ زيرا او مي­داند كه شما مي­توانستيد با باز كردن هر دو جعبه، هزار دلار جعبه شيشه­اي را نيز تصاحب كنيد. در واقع اگر دوست شما مي­توانست توصيه­اي كند، توصيه­ مي­كرد كه هزار دلار جعبة شيشه­اي را از دست ندهيد؛ زيرا شرايط از دو حال خارج نيست؛ يا او يك ميليون دلار را در جعبة چوبي مي­بيند يا نمي­بيند. در هر دو حالت, او مي­داند كه اگر شما هر دو جعبه را باز كنيد، هزار دلار بيشتر از حالتي كه فقط جعبة چوبي را باز كنيد، به دست خواهيد آورد. او مي­داند كه قرار نيست با تصميم شما، هيچ اتفاق خارق­ العاده­اي در جعبة چوبي رخ دهد. اگر يك ميليون دلار در جعبة چوبي باشد، قطعا” در پيش چشمان او ناپديد نخواهد شد و اگر جعبة چوبي خالي باشد, چيزي از غيب در آن ظاهر نخواهد شد. پس اگر دوست شما قادر به راهنمايي بود، به شما مي­گفت كه هر دو جعبه را باز كنيد. اما شما كه از اين واقعيت مطلع هستيد، ديگر چه نيازي به راهنمايي دوست خود داريد؟ شما مي­دانيد كه اگر دوست شما حضور داشت و مي­توانست حرفي بزند، چه مي­گفت. پس ديگر فرقي نمي­كند كه دوست شما واقعا” حضور داشته باشد يا نه. با اين استدلال، شما به هر حال بايد هر دو جعبه را باز كنيد.

3- تقابل اصل رجحان و اصل مطلوبيت انتظاري

يكي از مهم­ترين نكات در مطالعة پارادكس نيوكوم، تقابل و تضادي است كه ظاهرا” بين دو اصل مهم تصميم­گيري، يعني اصل رجحان و اصل مطلوبيت انتظاري ايجاد مي­شود. ظاهرا” چنين به نظر مي­رسد كه نتايج حاصل از به كار گيري اين دو اصل براي حل پارادكس نيوكوم با هم مغايرند. اصل رجحان، انتخاب هر دو جعبه را به عنوان تصميم عقلاني توصيه مي­كند، در حالي كه ظاهرا” اصل مطلوبيت انتظاري انتخاب فقط جعبة چوبي را توصيه مي­كند. البته ما در ادامة بحث, نشان خواهيم داد كه تقابل و تضادي بين اين دو اصل وجود ندارد و در مواردي كه هر دو اصل قابل استفاده باشند، اگر از اصل مطلوبيت انتظاري به نحو صحيحي استفاده شود، همان نتيجه­اي را خواهد داد كه از اصل رجحان حاصل مي­شود. ابتدا جدول زير را براي پارادكس نيوكوم تشكيل مي­دهيم:
پيش­گويي فرد پيش­گو
دو جعبه يك جعبه
0 1M يك جعبه
تصميم فرد
1000 1M + 1000 دو جعبه
شرايط ممكن در جهان (ستونهاي جدول) از دو حال خارج نيست. يا فرد پيش­گو، پيش­گويي كرده است كه شما يك جعبه را باز مي­كنيد كه در اين صورت، يك ميليون دلار در جعبة چوبي قرار داده است و يا پيش­گويي كرده است كه شما هر دو جعبه را باز مي­كنيد كه در اين حالت, جعبة چوبي را خالي گذاشته است. هر يك از اين دو اتفاق كه رخ داده باشد، مربوط به يك روز قبل است. اكنون محتواي جعبة چوبي تثبيت شده است و تصميم امروز شما نمي­تواند بر اتفاقي كه ديروز رخ داده است اثري بگذارد؛ پس شرط استقلال علي بين تصميمات فاعل و شرايط ممكن در جهان برقرار است (البته در يك تفسير و قرائت خاص از پارادكس، به اين استقلال علي خدشه وارد مي­شود. اين حالت خاص را در ادامه بحث و در جاي خود بررسي خواهيم كرد)­.
از سوي ديگر، با يك نگاه به جدول فوق مي­توان مشاهده كرد كه تصميم به انتخاب دو جعبه، نسبت به انتخاب يك جعبه، رجحان قوي دارد؛ زيرا در هر حالت, 1000 دلار سودآورتر است. بنابراين بنا بر اصل رجحان، تصميم عقلاني همانا انتخاب هر دو جعبه خواهد بود.
اكنون به محاسبة مطلوبيت انتظاري هريك از دو تصميم ممكن مي­پردازيم و خواهيم ديد كه (ظاهرا”) اصل مطلوبيت انتظاري، بر خلاف اصل رجحان، انتخاب فقط يك جعبه را توصيه مي­كند:
ابتدا علايم اختصاري زير را معرفي مي­كنيم:
D1 = فاعل تصميم به انتخاب يك جعبة مي­گيرد (يعني فقط جعبة چوبي را باز مي­كند).
D2 = فاعل تصميم به انتخاب دو جعبه مي­گيرد (يعني هر دو جعبه را انتخاب مي­كند)
d1 = پيش­گو پيش­بيني كرده است كه فاعل تصميم D1 را خواهد گرفت (و يك ميليون دلار در جعبة چوبي قرار داده است).
d2 = پيش­گو پيش­بيني كرده است كه فاعل تصميم D2 را خواهد گرفت (و جعبة چوبي را خالي گذاشته است).
اكنون به محاسبه مطلوبيت انتظاري تصميم D1 مي­پردازيم:
D1)|D1) + (0) P(d2|EU(D1) = (1000 000) P(d1
حال اگر فرض كنيم كه پيش­گو اساسا” خطا ناپذير(Infallible) است، خواهيم داشت:
D1) = 1|P(d1 و D1) = 0|P(d2 كه پس از جاگذاري، مطلوبيت انتظاري تصميم D1 محاسبه مي­شود:
EU(D1) = 1000 000 $
مطلوبيت انتظاري تصميم D2 به روش مشابه محاسبه مي­شود:
D2)|D2) + (1000) P(d2|EU(D2) = (1001 000) P(d1
با جاگذاري D2) = 1|P(d2 و D2) = 0|P(d1 خواهيم داشت:
EU(D2) = 1000 $

از آنجا كه مطلوبيت انتظاري تصميم D1 بيشتر از مطلوبيت انتظاري تصميم D2 است، بايد فقط جعبة چوبي را برگزيد.
البته مي­توان فرض كرد كه پيش­گو خطا پذير (Fallible) است و مثلا” در 99% موارد هرگاه فاعل تصميم D1 يا D2 را اتخاذ مي­كند، تصميم او را پيش­گو قبلا” به درستي پيش­­بيني كرده است. در اين صورت, مقادير مطلوبيت انتظاري به شكل زير محاسبه مي­شوند:
D1)|D1) + (0)P(d2|EU(D1) = (1000 000)P(d1
= (1000 000)(99/100) + (0)(1/100) = 990 000 $
D2)|D2) + (1000)P(d2|EU(D2) = (1001 000)P(d1
= (1001 000)(1/100) + (1000)(99/100) = 11 000 $
و باز مشاهده مي­كنيم كه تصميم D1 از مطلوبيت بالاتري نسبت به تصميم D2 برخوردار است. همان­طور كه ملاحظه مي­شود, ظاهرا” نتيجة حاصل از كاربرد اصل مطلوبيت انتظاري با آنچه از به كار گيري اصل رجحان به دست آمد مغايرت دارد. آيا بايد پارادكس نيوكوم را به عنوان مثال نقضي براي يكي از اين دو اصل مهم تصميم­گيري در نظر گرفت و يكي از دو اصل مذكور را كنار گذاشت؟
اصل رجحان از بداهت بيشتري نسبت به اصل مطلوبيت انتظاري برخوردار است. متقابلا” اصل مطلوبيت انتظاري از عموميت و قابليت كاربرد بيشتري برخوردار است. آيا بايد بداهت اصل رجحان را قرباني عموميت اصل مطلوبيت انتظاري كرد يا برعكس ؟

4- استقلال علّي و بستگي معرفتي

آنچه سبب بروز اين تقابل و ناسازگاري بين اصل رجحان و اصل مطلوبيت انتظاري در اين مسأله شده است، و شايد بتوان آن را جالب­­ترين و اساسي­ترين ويژگي پارادكس نيوكوم دانست، اين است كه در اين مسأله، تصميمات فاعل از نظر علي مستقل از شرايط ممكن در جهان (يعني مستقل از محتواي دو جعبه) هستند، اما ظاهرا” چنين به نظر مي­رسد كه از نظر معرفتي بين آنها بستگي وجود دارد. استقلال علي مذكور، اين­گونه توجيه مي­شود كه پيش­گويي فرد پيش­گو و آنچه در جعبة چوبي قرار دارد، يك روز قبل از تصميم فاعل مشخص شده­اند و از اين­رو تصميم فاعل نمي­تواند هيچ تأثيري بر آنها داشته باشد. بستگي معرفتي نيز به نوبه خود، حاصل اين باور است كه احتمالات شرطي D1)|P(d1 و D2)|P(d1 از يك سو، و احتمالات شرطي D1)|P(d2 و D2)|P(d2 از سوي ديگر، با هم مساوي نيستند. به عبارت ديگر، احتمال اينكه پيش­گو، پيش­گويي d1 يا d2 را كرده باشد، بستگي به اين دارد كه فاعل، كدام تصميم را اتخاذ كند. در چنين شرايطي دو راه حل اصلي پيشنهاد شده است:
نخست اينكه كاربرد اصل مطلوبيت انتظاري را محدود كنيم و بگوييم هرگاه اصل رجحان قابل اعمال است، نبايد از اصل مطلوبيت انتظاري استفاده كرد (پيشنهاد رابرت نوزيك (Nozick, p. 123)).
دوم آنكه بگوييم اگر از اصل مطلوبيت انتظاري به نحو درستي استفاده شود، همان نتيجه­اي را خواهد داد كه از اصل رجحان حاصل مي­شود و تقابل مورد ادعا بين اين دو اصل, فقط جنبة ظاهري دارد و حاصل عدم درك مناسب از مقادير احتمالات، هنگام استفاده از اصل مطلوبيت انتظاري است (پيشنهاد الري ايلس (Eells pp. 199)).
ما در اين مقاله از راه حل دوم دفاع خواهيم كرد؛ اما پيش از آن, به معرفي يك مثال ديگر از مسائل مشابه پارادكس نيوكوم مي­پردازيم. يادآوري مي­كنيم كه هدف شارحان از طرح و ارائة اين­گونه مسائل، دفاع از اصل رجحان و تأكيد بر اين نكته است كه هرگاه شرايط به كارگيري اصل رجحان (استقلال علي بين تصميمات و شرايط ممكن در جهان، و وجود يك تصميم كه داراي رجحان است) برقرار باشند، نتيجة حاصل از كاربرد اين اصل، قابل قبول­تر از هر پاسخ ديگر خواهد بود.
فرض كنيد فرد a مي­داند كه يا فرد b پدر اوست يا فرد c (اما نمي­داند كدام­يك). او ضمنا” مي­داند كه b در نتيجة ابتلا به يك بيماري ژنتيكي مرده است؛ بيماري­اي كه ژن مربوط به آن، ژن غالب است و از پدر به فرزند به ارث مي­رسد. در عين حال, او مي­داند كه b و c هر كدام ژنهاي غالب ديگري نيز داشته­اند كه آيندة شغلي فرد را تعيين مي­كند. تمايل ژنتيكي b به زندگي دانشگاهي و تحصيلات عالي بوده است، در حالي كه c از نظر ژنتيكي به ورزش و, به خصوص, بازي بيس­ بال, گرايش داشته است. اكنون a مي­خواهد دربارة آينده خود تصميم بگيرد و از بين دو تصميم ممكن، يعني ادامة تحصيل در دانشگاه و پيوستن به يك تيم بيس بال يكي را انتخاب كند. او به ادامه تحصيل بيش از بازي بيس بال علاقه دارد؛ اما تصميم به ادامة تحصيل مي­تواند نشان دهد كه به احتمال زياد b پدر او بوده است و در نتيجه او به احتمال زياد به همان بيماري ژنتيكي مبتلا خواهد شد. به بيان ديگر، در اينجا بين تصميم فاعل و شرايط ممكن در جهان بستگي معرفتي وجود دارد.
اما از سوي ديگر، اين واقعيت كه چه كسي پدر a بوده، از قبل مشخص و تثبيت شده است و تصميم امروز a دربارة آيندة شغلي خود نمي­تواند اثري بر هويت پدر وي بگذارد. به بيان ديگر، بين تصميم فاعل و شرايط ممكن در جهان، استقلال علي وجود دارد (Nozick, op cit, p. 117).
براي اينكه بتوانيم مطلوبيت انتظاري هريك از دو تصميم را محاسبه كنيم، اعداد مربوط به مطلوبيت را به نحو قراردادي مشخص مي­كنيم. مطلوبيت 100+ را به عدم ابتلا به بيماري ژنتيكي، و مطلوبيت 100- را به ابتلا به بيماري اختصاص مي­دهيم. مطلوبيت 20+ را براي ادامه تحصيل و مطلوبيت 10- را نيز براي پيوستن به تيم بيس بال لحاظ خواهيم كرد. به اين ترتيب مي­توان جدول زير را تشكيل داد:
شرايط ممكن در جهان:
c پدر a است b پدر a است
90+ 110- تيم بيس بال
تصميم فرد a
120+ 80- ادامه تحصيل
بنابر اصل رجحان، تصميم عقلاني ادامه تحصيل است؛ زيرا مقادير مطلوبيت در سطر دوم جدول در هر دو ستون بيش از مقادير مطلوبيت در سطر اول­اند (تصميم به ادامة تحصيل رجحان قوي دارد) و شرط استقلال علي بين تصميمات و شرايط ممكن در جهان نيز برقرار است.
حال ببينيم از به كارگيري اصل مطلوبيت انتظاري چه نتيجه­اي حاصل خواهد شد. براي اين منظور, بايد مطلوبيت انتظاري هريك از دو تصميم ممكن را محاسبه كنيم و تصميمي را برگزينيم كه مطلوبيت انتظاري بالاتري دارد. اجازه بدهيد احتمالات شرطي زير را براي ميزان بستگي معرفتي بين هويت پدر فرد a و تصميمي كه او دربارة آينده شغلي خود اتخاذ مي­كند، مفروض بگيريم:
a) = 9/10 ادامه تحصيل دهد|b پدر a باشدP(
a) = 1/10 بيس بال بازي كند|b پدر a باشدP(
a) = 1/10 ادامه تحصيل دهد|c پدر a باشدP(
a) = 9/10 بيس بال بازي كند|c پدر a باشدP(
اكنون مطلوبيت انتظاري هر يك از دو تصميم ممكن را محاسبه مي­كنيم:
a) + بيس بال بازي كند|b پدر a باشد) = (-110)P(پيوستن به تيم بيس بالEU(
a) بيس بال بازي كند|c پدر a باشد(90)P(
= (-110)(1/10) + (90)(9/10) = -11 + 81 = 70
a) + ادامه تحصيل دهد|b پدر a باشد) = (-80)P( ادامه تحصيلEU(
a) ادامه تحصيل دهد|c پدر a باشد(120)P(
= (-80)(9/10) + (120)(1/10) = -72 + 12 = -60
بنابر محاسبه­اي كه انجام شد، مطلوبيت انتظاري پيوستن به تيم بيس بال بيش از مطلوبيت انتظاري ادامه تحصيل است و از اين­رو، بنابر اصل مطلوبيت انتظاري، پيوستن به تيم بيس بال تصميم عقلاني مي­باشد. اما اين نتيجه­گيري، كاملا” ضد شهودي و مغاير با عقل سليم است. در واقع بسيار نامعقول و احمقانه است كه فرد با خود بگويد: من به تيم بيس بال ملحق مي­شوم تا شانس خود را براي اينكه فرد c پدر من باشد افزايش دهم!
حال اگر تأثير گذاري ژنها را قطعي در نظر بگيريم و در احتمالات شرطي فوق، اعداد 10/1را به صفر، و 10/9 را به 1 تبديل كنيم، ديگر نيازي به محاسبة مطلوبيت انتظاري نخواهيم داشت (هرچند محاسبه مطلوبيت انتظاري نيز همان نتيجة قبلي را به دنبال دارد) و مي­توانيم به نحو زير به نفع پيوستن به تيم بيس بال استدلال كنيم:
مقدمات برهان:
اگر b پدر a باشد، قطعا” (نه احتمالا”) او داراي ژن بيماري­زا است و نيز قطعا” ادامه تحصيل خواهد داد.
اگر c پدر a باشد، قطعا” او داراي ژن بيماري­زا نيست و نيز قطعا” به تيم بيس بال مي­پيوندد.
مراحل استدلال فاعل بر مبناي دو فرض فوق:
فاعل مسأله مي­داند كه اگر به تيم بيس­بال بپيوندد، قطعا” (نه احتمالا”) c پدر اوست (برهان خلف: اگر b پدر او بود، قطعا” ادامة تحصيل را انتخاب مي­كرد) پس در اين حالت به مطلوبيت 90+ خواهد رسيد.
او ضمنا” مي­داند كه اگر ادامه تحصيل را انتخاب كند، قطعا” b پدر اوست (برهان خلف: اگر c پدر او بود، قطعا” بيس بال را انتخاب مي­كرد) پس در اين حالت، به مطلوبيت 80- خواهد رسيد.
پس نتيجه مي­گيريم كه او بايد به تيم بيس بال بپيوندد.
اين برهان به عنوان يك برهان اِني براي يك فرد ناظر قابل استفاده است, اما در مقام كشف عمل عقلاني براي فاعل مسأله قابل استفاده نيست. در ادامه بحث و به موقع, به اين موضوع خواهيم پرداخت.

5- مسأله علت مشترك

منظور از علت مشترك(Common Cause)، علتي است كه بيش از يك معلول دارد و از اين جهت، علت مشترك همة معلولهاي خود محسوب مي­شود؛ مثلاً در مسأله فردي كه پدر خود را نمي­شناسد، هويت پدر علت مشترك است و دو معلول آن عبارت­اند از ابتلا يا عدم ابتلاي فرد به بيماري مهلك و تصميم فرد در خصوص آيندة شغلي خود.
نكتة جالب و مهم در مسأله علت مشترك، آن است كه در اين نوع مسائل، بين معلولها، استقلال علي و بستگي معرفتي وجود دارد. فرض كنيد يك علت مشترك (مانند يك قرص كه يك فرد بيمار مصرف كرده است و نمي­داند شفا بخش است يا نه) داراي دو معلول است: نخست, بهبود بيماري و دوم, نخوردن بستني طي 24 ساعت آينده). معلول اول بسيار مطلوب است (مطلوبيت 100+) اما معلول دوم كمي نامطلوب مي­باشد (مطلوبيت 20-). حال فرض كنيد كه فاعل مسأله بايد در خصوص ايجاد معلول دوم تصميم بگيرد (يعني تصميم بگيرد كه بستني بخورد يا نه).
اصل رجحان، با اتكا به استقلال علي بين دو معلول، توصيه مي­كند كه فاعل نبايد معلول دوم را ايجاد كند؛ زيرا به جان خريدن مطلوبيت منفي معلول دوم، يك زيان بيهوده و بلاعوض است و هيچ كمكي به ايجاد معلول نخست نخواهد كرد.
اما اصل مطلوبيت انتظاري كه متكي به بستگي معرفتي دو معلول است، ظاهرا” حكم به ايجاد معلول دوم مي­كند؛ زيرا وجود معلول دوم, احتمال وجود معلول اول را بالا مي­برد.
مطالعة مسأله علت مشترك از آن جهت براي ما اهميت دارد كه اصلي­ترين و مهم­ترين قرائت و تفسير از پارادكس نيوكوم، اين پارادكس را به يك مسأله علت مشترك تبديل مي­كند. آنچه همگان بر آن توافق دارند, اين است كه در مسأله علت مشترك، تصميم عقلاني همان است كه اصل رجحان توصيه مي­كند. البته برخي اعتقاد دارند كه پارادكس نيوكوم يك مسأله علت مشترك نيست و قرائت ديگري را پيشنهاد مي­كنند كه به موقع به آن خواهيم پرداخت. اما اكنون سؤال اين است كه چرا در مسأله علت مشترك ، كاربرد اصل مطلوبيت انتظاري به نتايج نامعقول و پذيرش ناپذيري مي­انجامد؟

5-1- حل مسأله علت مشترك

همان­طور كه قبلا” اشاره كرديم, دو راه حل براي اين مسأله پيشنهاد شده است. نخست, پيشنهاد رابرت نوزيك (Nozick, op cit, p.123) است كه مسأله علت مشترك را مثال نقضي براي اصل مطلوبيت انتظاري مي­داند و معتقد است كه بايد دامنة كاربرد اصل مطلوبيت انتظاري را محدود كنيم و در مواردي كه اصل رجحان قابل اعمال است، از اصل مطلوبيت انتظاري استفاده نكنيم. اشكال اين راه حل اين است كه بيشتر به يك تبصره يا پاسخ به حالت خاص (ad hoc) شباهت دارد كه جواب­گوي عقل سليم نيست و فقط براي رفع مشكل وضع شده است.
راه حل دوم كه ما از آن دفاع مي­كنيم، پيشنهاد الري ايلس (Eells, op cit, pp. 199ff) است, هرچند نوع بيان و روش دفاع ما از اين راه حل، تا اندازه­اي با بيان ايلس تفاوت دارد و جديد است. سخن اصلي در اين راه حل اين است كه اگر از اصل مطلوبيت انتظاري به نحو درستي استفاده شود، همان نتيجه­اي را خواهد داد كه از اصل رجحان حاصل مي­شود و تقابل مورد ادعا بين اين دو اصل فقط جنبه ظاهري دارد و حاصل عدم درك مناسب از مقادير احتمالات، هنگام استفاده از اصل مطلوبيت انتظاري است.
اكنون به دفاع از راه حل اخير مي­پردازيم. براي اين منظور, ابتدا مسأله علت مشترك را به دو حالت تفكيك مي­كنيم:
1- حالتي كه رابطة علي بين علت مشترك و معلولها (به خصوص معلولي كه قرار است دربارة آن تصميم­گيري شود) قطعي و اجتناب ناپذير است.
2- حالتي كه رابطة علي مذكور، قطعي و اجتناب ناپذير نيست (بلكه فقط محتمل است, هرچند با احتمال قوي).
ابتدا حالت اول را در نظر مي­گيريم. اگر علت مشترك بتواند چنين تأثير قطعي و اجتناب­ناپذيري داشته باشد، ديگر پرسيدن اين از فرد كه چه تصميمي مي­گيرد, سؤال بيهوده­اي است؛ زيرا در اين حالت, او اساسا” فاقد اختيار براي تصميم­گيري دربارة معلول است و اگر هم به ظاهر تصميمي بگيرد، آن تصميم خود مولود و معلول همان علت مشترك است. در واقع در اين حالت، مسأله كلا” ويران مي­شود و بايد كنار گذاشته شود و ديگر به عنوان يك مسأله در حوزة تصميم­گيري و عقل عملي قابل بحث نخواهد بود. برهاني هم كه در بالا به نفع پيوستن به تيم بيس بال معرفي شد، به همين سادگي ابطال مي­شود؛ زيرا پيش­فرض نانوشته و مخفي هر برهان كه به منظور كشف عمل عقلاني تدوين شده باشد، اين است كه فاعل بايد داراي اختيار تصميم­گيري باشد. البته مي­توان برهان مشابهي را براي ناظران (و نه براي فاعل تصميم­گيرنده) به عنوان يك برهان اِني، تدوين كرد تا هر ناظري بتواند با مشاهدة عمل فاعل مبني بر ادامة تحصيل و يا پيوستن به تيم بيس بال، بگويد كه چه كسي پدر او بوده است. البته ناظران مي­دانند كه فاعل فاقد اختيار است و عمل او معلول نوع ژن اوست. توجه داريم كه چنين برهاني فقط يك برهان اِني خواهد بود كه معرفت ناظران را نسبت به آنچه قبلا” واقع شده است (نوع ژن) افزايش مي­دهد؛ ولي در مقام كشف تصميم عقلاني, كاربردي ندارد. در واقع در اين حالت اصلا” تصميم عقلاني وجود ندارد.
اكنون به حالت­ دوم مي­پردازيم؛ يعني حالتي كه اثرگذاري علت مشترك بر معلولها، قطعي و اجتناب­ناپذير نيست، بلكه محتمل است. در اين خصوص, ابتدا به نكته­اي فرعي اشاره مي­كنيم و بعد به راه حل اصلي مي­پردازيم:
نكته فرعي مورد نظر را با يك مثال شرح مي­دهيم. به مثال فردي كه پدر خود را نمي­شناسد بر مي­گرديم. وقتي مي­گوييم كه ژنها به احتمال 90% مي­توانند روي آينده شغلي فرد a اثر بگذارند و وقتي اضافه مي­كنيم كه فرد b داراي تمايل ژنتيكي به ادامه تحصيل و زندگي دانشگاهي داشته است، در واقع, ادعا مي­كنيم كه اگر فرد b پدر فرد a باشد، به احتمال90%، علت مشترك (يعني ژن مربوطه) سبب مي­شود كه فرد a تصميم به ادامه تحصيل و زندگي دانشگاهي بگيرد؛ يعني:
b) = 9/10 پدر a باشد| ادامه تحصيلP(
اما از احتمال شرطي فوق نمي­توان الزاما” عكس آن را نتيجه گرفت؛ يعني نمي­توان نتيجه گرفت كه:
) = 9/10 ادامه تحصيل|b پدر a باشدP(
در حالي­كه در محاسبة مطلوبيت انتظاري، از احتمال شرطي اخير استفاده مي­شود. به طور كلي مي­دانيم كه روابط زير بين احتمالات شرطي برقرار هستند:
B) = P(A&B)/P(B)|P(A و A) = P(A&B)/P(A)|P(B
روشن است كه هرچه دو مقدار P(A) و P(B) اختلاف كمتري داشته باشند، مقادير عددي دو احتمال شرطي به يكديگر نزديك­تر خواهند بود و هرچه اختلاف اين دو مقدار بيشتر باشد ، مقادير احتمالات شرطي مذكور از هم فاصله بيشتري مي­گيرند.
البته برخي از شارحان مسأله، مانند آيزاك لِوي (Isaac Levi)، بيش از اندازه مجذوب اين نكته شده و تصور كرده­اند كه سرچشمة اصلي مشكلات را يافته­اند. بنابراين با آسان­طلبي، نظر داده­اند كه در مسأله علت مشترك، هيچ تصميم عقلاني قابل دستيابي نيست؛ زيرا اطلاعات موجود در صورت مسأله ناقص است (Richmond, pp. 24-6 and Anatol Rapoport, Vol. 19, No. 4,). در نقد اين ديدگاه, بايد گفت كه اولا”در بسياري از مسائل، اين تفاوت عددي بين احتمالات شرطي مذكور، چنان ناچيز است كه نمي­تواند اثر قابل ملاحظه­اي بر نتيجة نهايي محاسبه بگذارد و از اين­رو توصية نهايي اصل مطلوبيت انتظاري همان است كه قبلا” محاسبه كرديم و ثانيا” در حالت كلي مي­توان با افزودن پيش­فرضهايي به صورت مسأله، به راحتي, مسأله را طوري بازسازي كرد كه مشكل مذكور بروز نكند. به عبارت ديگر، در بسياري از حالات, هرچند ممكن است اين دو احتمال شرطي با هم مساوي نباشند، اختلاف آنها چنان زياد نيست كه نتيجة حاصل از اصل مطلوبيت انتظاري را به نحو مؤثري تغيير دهد. ضمن اينكه در حالت كلي مي­توان با افزودن شرط تساوي P(A) و P(B) به صورت مسأله، اين مشكل را اساسا” از سر راه برداشت و مسأله را با همان نتايج پارادكسيكال بازسازي كرد. بنابراين نمي­توان بر مبناي تفاوت مقادير احتمالات شرطي با معكوسشان راه حلي براي مسأله علت مشترك يافت.
اكنون به راه حل اصلي مسأله علت مشترك در حالتي كه رابطة علي بين علت مشترك و تصميمي كه قرار است اتخاذ شود اجتناب­ناپذير و قطعي نيست، بلكه محتمل است مي­پردازيم. در اين حالت، وقتي اين سؤال را مطرح مي­كنيم كه فاعل چه تصميمي بايد بگيرد، در واقع اين پرسش را با اين پيش­فرض طرح مي­كنيم كه علت مشترك نتوانسته است اثر علي خود را به جا بگذارد و اكنون فاعل مختار است كه تصميم­گيري كند. مثلا” اگر فرض كنيم كه علت مشترك به احتمال 10% اثر علي به جا نمي­گذارد، كل مسأله به عنوان يك مسأله تصميمگيري، فقط در حيطة همان10% امكان بي­اثر ماندن رابطة علي معني پيدا مي­كند. با آشكار كردن اين پيش­فرض ضمني، مشكلات مسأله حل مي­شود. در واقع در اين حالت, مسأله ما مي­تواند به شكل دقيق­تر زير بيان شود:
اگر علت مشترك اثر علي خود را به جا نگذاشته باشد، تصميم عقلاني كدام است؟
اكنون مي­توانيم نشان دهيم كه با استفادة درست از اصل مطلوبيت انتظاري، مي­توانيم پاسخ صحيح مسأله، يعني همان پاسخي را كه قبلا” از طريق به كار گيري اصل رجحان حاصل شده بود، به دست آوريم. به عبارت ديگر, روشن خواهيم كرد كه هيچ تضادي بين اين دو اصل مهم تصميم­گيري وجود ندارد.
نكتة مهمي كه بايد به آن توجه كرد, اين است كه تا اينجا، در مثالهايي كه از مسأله علت مشترك مطرح شد، مطلوبيت انتظاري به شكل نادرستي مورد محاسبه قرار گرفت و همين خطا سبب شد كه پاسخ نهايي حاصل از كاربرد اين اصل، با آنچه از اصل رجحان حاصل مي­شود تفاوت داشته باشد.
اگر مختار بودن فاعل را مفروض بگيريم، يعني قبول كنيم كه علت مشترك نتوانسته است اثر علي خود را بر تصميم فاعل به جا بگذارد، احتمال آنكه فاعل تصميم خاصي را بگيرد, مستقل از وجود علت مشترك و در نتيجه, مستقل از معلول ديگر علت مشترك خواهد شد. فرض كنيد ژن خاصي وجود دارد كه هم باعث بروز يك بيماري خطرناك مي­شود و هم به احتمال90% فرد را وادار به اتخاذ تصميم A مي­كند. ضمنا” فرض كنيد كه ابتلا به بيماري مذكور داراي مطلوبيت 100- و اتخاذ تصميم A داراي مطلوبيت20+ باشد. در اين حالت, مختار بودن فاعل مسأله, به اين معناست كه يا او اصلا” داراي آن ژن نيست و يا اگر داراي ژن مذكور است، آن ژن نتوانسته است اثر علي مربوط به اتخاذ تصميم A را روي اين فرد خاص به جا بگذارد. اگر وجود علت مشترك را با علامت اختصاري CC (مخفف Common Cause) نمايش دهيم، فرض مختار بودن فاعل مسأله به اين معني است كه دو احتمال شرطي زير با هم مساوي هستند:
¬CC)|تصميم CC) = P(A|تصميم P(A
يعني چه علت مشترك وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد، احتمال آنكه فاعل مسأله تصميم A را اتخاذ كند يكسان است؛ زيرا همان­طور كه گفتيم, حتي اگر علت مشترك وجود داشته باشد، نتوانسته است اثر علي خود را روي تصميم فاعل اعمال كند (چرا كه اگر اعمال كرده باشد، فاعل اصلا” مختار نيست و مسأله تصميم گيري ويران مي­شود).
ضمنا” توجه داشته باشيد كه ما اثر علي علت مشترك بر معلول ديگر (ابتلا به بيماري) را قطعي در نظر گرفته­ايم؛ بنابراين وجود علت مشترك ابتلا به بيماري را در پي خواهد داشت.
اكنون مي­توان احتمال شرطي ) تصميم A|P(CC را به وسيلة فرمول زير محاسبه كرد:
¬CC)P(¬CC)]|تصميمCC)P(CC) + P(A|تصميمCC)P(CC)]/[P(A|تصميم P(A [
از آنجا كه دو احتمال شرطي موجود در مخرج كسر فوق با هم مساوي­اند، مي­توان از آن فاكتور گرفت و كسر را ساده كرد:
CC)[P(CC)+P(¬CC)]}|تصميمCC)P(CC)]/{P(A|تصميم)=[P(Aتصميم A|P(CC
= P(CC)/[P(CC) + P(¬CC)]
مخرج كسر فوق برابر با عدد يك است ، لذا خواهيم داشت:
) = P(CC) تصميمA|P(CC
واضح است كه با همين روش مي­توان نشان داد كه:
) = P(¬CC) تصميمA|P(¬CC
به عبارت ديگر ، اگر مختار بودن فاعل عقلاني را مفروض بگيريم، احتمال وجود علت مشترك، مستقل از تصميم فاعل مي­باشد. در اين حالت، فاعل مي­داند كه تصميم او نقشي در افزايش يا كاهش احتمال وجود علت مشترك ايفا نمي­كند؛ به اين ترتيب، اصل مطلوبيت انتظاري دقيقا” همان پاسخي را مي­دهد كه از اصل رجحان حاصل مي­شود. در اين صورت، علاوه بر استقلال علي، استقلال معرفتي نيز برقرار خواهد شد و ديگر پارادكسي بروز نمي­كند.

5-2- تفاوت فاعل و ناظر در مسأله علت مشترك

البته بستگي معرفتي، همچنان از زاوية نگاه ناظران وجود خواهد داشت؛ زيرا آنان نمي­دانند كه در مورد هر فاعل خاص، آيا علت مشترك اثر علي خود را به جا گذاشته است يا نه و آيا فاعل مسأله واقعا” مختار است يا مجبور. اما ناظران اصلا” با يك مسأله تصميم­گيري مواجه نيستند. آنها مي­دانند كه مثلا” در90% موارد علت مشترك اثر علي خود را به جا مي­گذارد و به عبارت ديگر در90% موارد، فاعلهاي مسأله اصلا” مختار نيستند. بنابراين با مشاهدة تصميم فاعل و با توجه به اينكه نمي­دانند كه او واقعا” مختار است يا نه، مي­توانند به درستي، از همان روش سابق، مطلوبيت انتظاري را محاسبه كنند و احتمال وقوع معلول دوم را به عمل (و نه لزوما” تصميم) فاعل وابسته بدانند، چراكه در90% موارد, اين عمل ناشي از اثر علي علت مشترك است. ولي فاعل مسأله، اگر واقعا” با يك مسأله تصميم­گيري مواجه باشد، مختار است و لذا در مقام كشف عمل عقلاني نبايد از روش قبلي (يعني روشي كه ناظران از آن استفاده مي­كنند) مطلوبيت انتظاري را محاسبه كند.
به اين ترتيب, مسأله فرد شرط­بند هم حل مي­شود. اگر فرد شرط­بند حاضر است روي اينكه عمل كردن يا عمل نكردن به تصميم A نتايج خاصي را در ارتباط با معلول ديگر علت مشترك در پي دارد شرط­بندي كند، فاعل مسأله نبايد هنگام كشف عمل عقلاني، تحت تأثير موفقيتهاي فرد شرط­بند در موارد قبلي قرار گيرد؛ چراكه در90% موارد قبلي، فاعل­ها اختيار تصميم­گيري نداشتند و همين امر سبب موفقيت فرد شرط­بند و عقلاني بودن شرط­بنديهاي او بوده است. فرد شرط­بند هم يكي از ناظران مسأله است و مانند هر ناظر ديگري، مطلوبيت انتظاري اعمال فاعل را بر مبناي بستگي معرفتي محاسبه مي­كند و در90% موارد هم به جواب درست مي­رسد ولي اين امر نمي­تواند نقشي در روش يافتن تصميم عقلاني (از سوي يك فاعل) مختار ايفا كند.
اما اينكه مي­گوييم در90% موارد، فاعلهاي مسأله مختار نيستند، ممكن است پرسشي را به ذهن متبادر كند كه در اينجا آن را مطرح مي­كنيم و به آن پاسخ مي­دهيم. فرض كنيد عدة زيادي با مسأله علت مشترك واحدي مواجه شده­اند و مي­دانيم كه علت مشترك در90% موارد, اثر علي خود را بر عمل فاعل به جا مي­گذارد. به عبارت ديگر,90% افراد مختار نبوده­اند. حال، سؤال اين است كه اگر از همه اين افراد بپرسيم كه آيا در هنگام عمل, مختار بوده­اند يا مجبور، آنان چه جوابي خواهند داد؟
در پاسخ مي­گوييم كه اين موضوع ربطي به اصل مسأله ندارد. توهم اختيار با خود اختيار يكي نيست. ممكن است همة افرادي كه با مسأله علت مشترك مزبور مواجه شده­اند، مدعي باشند كه در لحظة تصميم­گيري مختار بوده­اند؛ اما فرض مسأله مبني بر اينكه در90% اوقات، علت مشترك عمل فرد را متعين مي­كند, حاكي از اين است كه حتي مراحل تفكر و نتيجه­گيري و نهايتا” تصميم­گيري بسياري از اين افراد, متأثر از علت مشترك بوده است. بنابراين لزومي ندارد كه فاعل مسأله هنگام عمل نسبت به مختار يا مجبور بودن خويش آگاهي داشته باشد.
فاعل مسأله نمي­داند كه تصوري كه از مختار بودن خود دارد واقعي است يا نه. اما در مقام كشف عمل عقلاني بايد فرض را بر مختار بودن خود بگذارد و بر اساس آن تصميم بگيرد. شرايط از دو حال خارج نخواهد بود؛ يا او واقعا” مختار نيست و در زمرة همان90% قرار دارد كه در اين صورت كاري از دستش ساخته نيست و نهايتا” همان عملي را انجام خواهد داد كه علت مشترك تعيين مي­كند و يا واقعا” مختار است كه در اين صورت، فرض او مبني بر مختار بودنش، فرض درستي بوده است كه به محاسبة مطلوبيت انتظاري به روش صحيح منجر مي­شود. به عبارت ديگر, هرگونه تلاش براي كشف تصميم عقلاني، بايد بر فرض مختار بودن فاعل مبتني باشد.

6- دو تفسير از پارادكس نيوكوم

اكنون به صورت اصلي پارادكس نيوكوم باز مي­گرديم. براي پاسخ­گويي به اين پارادكس, لازم است بدانيم كه فرد پيش­گو چگونه آينده را پيش­گويي مي­كند. مكانيزم پيش­گويي در پارادكس نيوكوم داراي ابهام است و دو تفسير يا قرائت مختلف از آن وجود دارد.
بر اساس يكي از اين دو قرائت، پارادكس نيوكوم به يك مسأله علت مشترك تبديل مي­شود. در اين برداشت از مسأله، مجموعة بسياري از شرايط ژنتيكي، روان­شناختي و غيره، بر تصميم فاعل اثر علي مي­گذارند و پيش­گو با شناخت جامعي كه از مجموعة اين عوامل دارد، عمل فرد را پيشگويي و محتواي جعبة چوبي را تعيين مي­كند. به اين ترتيب، آن مجموعه از عوامل، يك علت مشترك را تشكيل خواهند داد كه دو معلول آن عبارتند: از، محتواي جعبة چوبي و تصميم فاعل در خصوص انتخاب يك يا دو جعبه.
در واقع, در اين تفسير از مسأله، دو نوع علت مشترك يا دو نوع شرايط ژنتيكي، روان­شناختي فيزيكي قابل تصور است كه يكي از آنها فاعل مسأله نيوكوم را يك جعبه­اي، و نوع دوم، او را دو جعبه­اي مي­كند و پيشگو بر مبناي آگاهي از نوع اين شرايط, (يعني نوع علت مشترك) در خصوص هر فاعل، عمل او را پيش­گويي مي­كند. اين تفسير از مسأله، خود مي­تواند به دو حالت تفكيك شود، حالتي كه تأثير علي علت مشترك, قطعي و اجتناب­ناپذير است و به بيان ديگر، پيش­گو خطاناپذير است و حالتي كه تأثير علي علت مشترك, محتمل است و به بيان ديگر، پيش­گو خطاپذير مي­باشد (مقايسه كنيد با آنچه در بالا در مسأله علت مشترك گفته شد).
قرائت دوم از پارادكس نيوكوم را قرائت يا تفسير عليت وارونه (Backwards Causation) مي­نامند. در اين حالت، پيش­گويي بر مبناي شرايط حال و گذشته صورت نمي­گيرد؛ بلكه پيش­گو آينده را مي­بيند و با مشاهدة تصميم فاعل، محتواي جعبة چوبي را تعيين مي­كند. به بيان ديگر، در اين قرائت از مسأله، اطلاعات از آينده به گذشته منتقل مي­شوند و در اختيار پيش­گو قرار مي­گيرد. در واقع, جهت عليت در اين حالت, بر خلاف جهت محور زمان است. در اين تفسير از پارادكس، استقلال علي بين تصميم فاعل و پيش­گويي فرد پيش­گو از بين مي­رود و ديگر نمي­توان از اصل رجحان استفاده كرد. در ادامه بحث، اين قرائت از پارادكس نيوكوم را مورد معرفي و نقد و بررسي قرار خواهيم داد.
به اين ترتيب, بايد دو قرائت اصلي از پارادكس نيوكوم را در قالب سه حالت زير بررسي كنيم:
1-1- پارادكس نيوكوم به عنوان يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاناپذير؛
1-2- پارادكس نيوكوم به عنوان يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاپذير؛
1_ پارادكس نيوكوم به عنوان يك مسأله عليت وارونه.

7- پارادكس نيوكوم و عليت وارونه

مسأله علت مشترك را قبلا” به تفصيل مورد بحث قرار داديم. اكنون و پيش از آنكه به حل نهايي پارادكس نيوكوم بپردازيم، قرائت دوم از پارادكس نيوكوم را نيز مورد بحث قرار خواهيم داد.
قرائت دوم از پارادكس نيوكوم را قرائت يا تفسير عليت وارونه مي­نامند. در اين حالت، پيش­گويي بر مبناي شرايط حال و گذشته صورت نمي­گيرد، بلكه پيش­گو آينده را مي­بيند و با مشاهدة تصميم فاعل، محتواي جعبة چوبي را تعيين مي­كند. به بيان ديگر، در اين قرائت از مسأله، اطلاعات از آينده به گذشته منتقل مي­شوند و در اختيار پيش­گو قرار مي­گيرند. در واقع, جهت عليت در اين حالت, بر خلاف جهت محور زمان است. در اين تفسير از پارادكس، استقلال علي بين تصميم فاعل و پيش­گويي فرد پيش­گو از بين مي­رود و ديگر نمي­توان از اصل رجحان استفاده كرد؛ زيرا اگر فرض كنيم كه پيش­گو با انتقال اطلاعات از آينده به گذشته، ابتدا تصميم فاعل را مي­بيند و بر مبناي آن محتواي جعبة چوبي را معين مي­كند، محتواي جعبة چوبي نسبت به تصميم فاعل بستگي علي پيدا مي­كند.
فرض كنيد پيش­گو دوربين خاصي را در محل برگزاري بازي نيوكوم نصب كرده است. ويژگي خاص اين دوربين اين است كه تصاوير را به گذشته، يعني به يك روز قبل انتقال مي­دهد. اين دوربين فرضي را كه اطلاعات و تصاوير را در خلاف جهت محور زمان انتقال مي­دهد، ضد دوربين (Anti-camera) مي­ناميم. پيش­گو يك روز قبل از تصميم­گيري فاعل مسأله، تصميم و عمل او را مشاهده و محتواي جعبة چوبي را معين مي­كند. به عبارت ديگر، پيش­گو در اين حالت، به جاي پيش­گويي آينده، آينده را مي­بيند. اگر او ببيند كه فاعل فقط جعبة چوبي را باز مي­كند، يك ميليون دلار در آن جعبه قرار مي­دهد و اگر مشاهده كند كه فاعل هر دو جعبه را باز مي­كند، جعبة چوبي را خالي مي­گذارد.
ملاحظه مي­كنيد كه در اين تفسير از پارادكس نيوكوم، جهت عليت، بر خلاف جهت محور زمان است. اگر مي­توانستيم اين قرائت را به عنوان يك تفسير ممكن از پارادكس نيوكوم بپذيريم، در آن صورت, مي­توانستيم در اين تفسير از مسأله، موضع يك جعبه­اي را اتخاذ كنيم و انتخاب جعبة چوبي را تصميم عقلاني بدانيم. اما اين قرائت از پارادكس نيوكوم گرفتار ناسازگاري و تناقض است و بايد كلا” كنار گذاشته شود. دو ايراد جدي بر قرائت عليت وارونه وارد است كه در ادامة بحث به معرفي و شرح آنها خواهيم پرداخت. اما پيش از آن لازم است نكاتي را دربارة آنچه آن را ضد دوربين مي­ناميم ارائه كنيم. همان­طور كه بيان شد، ضد دوربين وسيله­اي فرضي است كه تصاوير و اطلاعات را از آينده به گذشته انتقال مي­دهد. اين امر كه ضد دوربين چگونه ساخته شده است و با چه مكانيزمي كار مي­كند, اهميتي در بحث ما ندارد؛ زيرا همان­طور كه در ادامه بحث نشان خواهيم داد، انتقال اطلاعات از آينده به گذشته ناممكن است و بنابراين وسيله­اي كه چنين انتقال اطلاعات را به انجام برساند, منطقا” نمي­تواند وجود داشته باشد و اين ربطي به نحوة ساخت و مكانيزم آن ندارد. براي شروع بحث مي­توان فرض كرد كه ضد دوربين يك چشم جادويي است و يا به كمك يك تكنولوژي ناشناخته ساخته شده است.
جالب است كه در فيزيك مدرن, فرضيه­اي وجود دارد كه بر مبناي آن, ذراتي به نام تاكيون­ها (Tachyons) وجود دارند كه با سرعتي بيش از سرعت نور حركت مي­كنند و لذا در بعد زمان، رو به عقب و به سمت گذشته در حال حركت­اند. البته تعداد دانشمنداني كه اين فرضيه را جدي مي­گيرند زياد نيست؛ ولي مي­توان از آن به عنوان مثالي براي توجيه مكانيزم ضد دوربين استفاده كرد. اگر تاكيونها وجود داشته باشند، مي­توان فرض كرد كه پيش­گو با استفاده از آنها به تكنولوژي پيچيده­اي دست يافته و وسيلة مورد نظر خود را كه همان ضد دوربين است ساخته باشد. البته همان­طور كه قبلا” بيان شد، ما در نقد اين قرائت از پارادكس نيوكوم ، نيازي به اين نداريم كه بدانيم ضد دوربين چگونه اطلاعات را از آينده به گذشته انتقال مي­دهد؛ بلكه نفس عمل، تناقض­آميز و مشكل­ساز است.

8- نقد و رد عليت وارونه

همان­طور كه قبلا” متذكر شديم، دو ايراد اساسي بر تفسير پارادكس نيوكوم بر مبناي عليت وارونه وجود دارد كه اين قرائت از پارادكس را به كلي ناممكن مي­كنند. براي بيان ايراد اول، فرض مي­كنيم كه پيش­گو ضد دوربين مورد نظر را در اختيار دارد و آينده را مي­بيند. حال فرض كنيد جعبة چوبي در سمت مخالف فاعل تصميم گيرنده، داراي يك وجه شفاف باشد، به طوري كه فاعل مسأله نمي­تواند محتواي جعبه را ببيند, اما پيش­گو قادر است از طريق ضد دوربين داخل جعبة چوبي را مشاهده كند. اكنون مي­توان پرسيد كه تا پيش از اينكه فاعل مسأله تصميمي بگيرد و به آن عمل كند (مثلا” چند لحظه پيش از آن) پيش­گو از طريق ضد دوربين خود، درون جعبة چوبي را در چه وضعيتي مي­بيند؟ خالي يا حاوي يك ميليون دلار؟
يكي از مشكلات اين قرائت از پارادكس نيوكوم اين است كه بخشي از شرايط آينده و محل برگزاري بازي نيوكوم، بستگي به تصميم فرد پيش­گو دارد؛ پيش­گو از طريق ضد دوربين به محلي نگاه مي­كند كه بخشي از محتواي آن به تصميم خود وي بستگي دارد؛ تصميمي كه قرار است خود, معلول مشاهدات پيش­گو از طريق ضد دوربين باشد. به اين ترتيب, يك دور ايجاد مي­شود كه خود مي­تواند دليلي براي ناممكن بودن اين تفسير از پارادكس نيوكوم باشد.
اشكال فوق بر اين قرائت از پارادكس نيوكوم براي نخستين­بار در اين پايان­نامه مطرح مي­شود و سابقه­اي از آن در آثار شارحان ديگر يافت نشده است.
ايراد دوم بر قرائت عليت وارونه را با طرح يك پارادكس بيان مي­كنيم تا نشان دهيم كه وجود ضد دوربين و انتقال اطلاعات از آينده به گذشته، امري تناقض­آميز است:
فرض كنيد سفينه­اي از يك كهكشان ناشناخته به نزديكي سياره زمين آمده و در فاصله­اي از زمين مستقر شده است. ساكنان زمين نمي­دانند كه اين سفينه دوست است يا دشمن و تا وقتي كه از دشمن بودن آن اطمينان حاصل نكنند، به طرف سفينه شليك نخواهند كرد. به همين منظور, به كمك يك ضد دوربين, سفينه را زير نظر گرفته­اند تا اگر سفينه اقدام به شليك كرد، آنان يك روز زودتر شليك موشك از سوي سفينه را مشاهده كنند و قبل از آنكه سفينه اقدام به شليك كند، آن را هدف قرار دهند. حال فرض كنيد كه سفينة مذكور واقعا” متعلق به دشمن است و طوري برنامه­ريزي شده است كه در روز و ساعت معيني به سوي زمين شليك كند. در صورت شليك موشك از سوي سفينه، ساكنان زمين يك روز زودتر از طريق ضد دوربين، اين اتفاق را مشاهده مي­كنند و با شليك موشكي، سفينة دشمن را منهدم مي­كنند؛ اما در اين صورت، سفينه در روز و ساعت مقرر موشكي شليك نمي­كند (چون قبلاّ منهدم شده است) و از اين­رو, ضد دوربين تصويري از شليك موشك مخابره نخواهد كرد و در نتيجه، ساكنان زمين اقدام به انهدام سفينه نخواهند كرد! به عبارت ديگر، سفينة دشمن موشك را شليك مي­كند اگر و تنها اگر موشك را شليك نكند. ساكنان زمين نيز موشك خود را شليك مي­كنند اگر و تنها اگر آن را شليك نكنند. مي­توان در اين مسأله، شليك به سوي سفينة دشمن را به عهدة يك دستگاه خودكار گذاشت تا با حذف عامل انساني از مسأله, اين اطمينان حاصل شود كه شليك به سوي سفينة دشمن قطعا” صورت مي­پذيرد. ضمنا” روشن است كه مي­توان جاي ضد دوربين را با پيش­گوي پارادكس نيوكوم (در قرائت عليت وارونه) عوض كرد و نتيجه گرفت كه به طور كلي پيش­گويي آينده از طريق انتقال اطلاعات از آينده به گذشته، امري پارادكسيكال است. در واقع, اصلا” فرقي نمي­كند كه ضد دوربين يك وسيلة جادويي باشد يا يك ابزار علمي. لازم به توضيح است كه پارادكس فوق صورت تكامل­يافته­اي از پارادكس تولمان (Tolman’s Paradox) است. پارادكس تولمان وضعيت پارادكسيكال مذكور را براي تاكيونها نشان مي­دهد(Richard Tolman, pp. 54-55 and cf, Craig). ما با اصلاح صورت پارادكس, آن را براي هر نوع انتقال اطلاعات از آينده به گذشته به كار برديم، چه اين انتقال از طريق تاكيونها صورت گرفته باشد, چه از طريق جادو و از چه از هر طريقة ديگر.

9- حل پارادكس نيوكوم

با رد امكان عليت وارونه، تنها تفسير قابل قبول از پارادكس نيوكوم همان قرائت علت مشترك است كه خود به دو حالت قابل تفكيك مي­باشد:
1- پارادكس نيوكوم به عنوان يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاناپذير.
پارادكس نيوكوم به عنوان يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاپذير.
پاسخ نهايي ما به مسأله و موضعي كه در هر يك از حالات فوق اتخاذ خواهيم كرد، خود از سه حالت خارج نيست:
الف- موضع دو جعبه­اي (Two-boxer): نظر به اينكه تصميم عقلاني، انتخاب دو جعبه است.
ب- موضع يك جعبه­اي (One-boxer): نظر به اينكه تصميم عقلاني، انتخاب فقط يك جعبه است.
ج- موضع هيچ جعبه­اي (No-boxer): نظر به اينكه هيچ تصميم عقلاني قابل دستيابي نيست (مانند حالتي كه فاعل فاقد اختيار است).
به عبارت ديگر ، وقتي از حل پارادكس نيوكوم سخن مي­گوييم، در واقع بايد موضع خود را نسبت به هر يك از دو حالت فوق مشخص كنيم و در هر حالت, يكي از سه موضع دوجعبه­اي، يك­جعبه­اي و يا هيچ­جعبه­اي را اختيار كنيم.
با توجه به بحثي كه قبلا” در خصوص مسأله علت مشترك ارائه كرديم، موضع ما تا اندازة زيادي روشن است. اگر پارادكس نيوكوم را يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاناپذير تلقي كنيم، در واقع, پذيرفته­ايم كه مجموعه­اي از علل (ژنتيكي، روان­شناختي، فيزيكي و …) وجود دارد كه به صورت اجتناب­ناپذير، عمل فاعل مسأله را هنگام باز كردن جعبه­ها تعيين مي­كند و پيش­گو نيز با آگاهي كامل نسبت به اين عوامل، عمل فرد را پيش­گويي و محتواي جعبة چوبي را مشخص مي­كند. به بيان ديگر، آن مجموعه از عوامل، علت مشتركي است كه از يك سو، عمل فاعل و از سوي ديگر, محتواي جعبة چوبي را متعين مي­كند. همان­طور كه پيش از اين بيان كرديم، در اين حالت، فاعل اساسا” فاقد اختيار است و لذا موضع ما نسبت به اين حالت خاص از مسأله موضع هيچ جعبه­اي مي­باشد.
در حالت دوم، پارادكس نيوكوم به يك مسأله علت مشترك با پيش­گوي خطاپذير تعبير مي­شود. توجه داريم كه گرچه بنابر صورت اصلي پارادكس نيوكوم، سابقه­اي از خطاكردن پيش­گو در گذشته در دست نيست، مي­توان فرض كرد كه امكان خطا در پيش­گويي منتفي نيست. خطاپذيري پيش­گو در اين حالت، خود محل ابهام است و دو تفسير براي آن قابل تصور مي­باشد.
تفسير اصلي اين است كه منشأ خطا، محتمل بودن تأثير علت مشترك بر عمل فاعل باشد؛ يعني مانند آنچه در بخش مربوط به مسأله علت مشترك بيان شد، علت مشترك در مواردي اثر علي خود را به جا نمي­گذارد. از آنجا كه پيش­گو، بر اساس آگاهي­اي كه از وجود و نوع علت مشترك دارد, دست به پيش­گويي مي­زند، در مواردي كه علت مشترك اثر علي مورد انتظار را به جا نگذارد، مكانيزم پيش­گويي با اخلال روبه­رو مي­شود و به شكل دقيق و درستي به تحقق نخواهد پيوست. همان­طور كه قبلا” در بحث مربوط به مسأله علت مشترك بيان كرديم، فاعل در مقام كشف تصميم عقلاني بايد فرض را بر مختار بودن خود بگذارد و موقعيت خود را به عنوان فاعل تصميم­گيرنده، با موقعيت ناظران مسأله خلط نكند. او در اين حالت مي­تواند از اصل رجحان پيروي كند؛ زيرا همان­طور كه قبلا” بيان شد، از ديدگاه فاعل مختار كه در مقام كشف عمل عقلاني است، بين تصميم او و شرايط ممكن در جهان، نه بستگي علي وجود دارد و نه بستگي معرفتي و لذا محاسبه صحيح مطلوبيت انتظاري نيز دقيقا” به همان نتيجه­اي مي­انجامد كه از اصل رجحان حاصل مي­شود. بنابراين در اين تفسير از پارادكس نيوكوم (كه اصلي­ترين تفسير اين مسأله است) موضع عقلاني، همان موضع دو جعبه­اي مي­باشد.
به مسأله فرد شرط­بند نيز قبلا” در بخش مربوط به مسأله علت مشترك پاسخ داديم و گفتيم كه عقلاني بودن عملكرد فرد شرط­بند و موفقيت او در موارد قبلي، تضادي با عقلاني بودن موضع دو جعبه­اي ندارد. تصميم فرد شرط­بند در خصوص شرط­بندي بر روي موفقيت­آميز بودن پيشگوييها عقلاني است؛ زيرا اكثر شركت­كنندگان در بازي نيوكوم اصلا” مختار نيستند و تحت تأثير علت مشترك عمل مي­كنند. در واقع, موقعيت فرد شرط­بند موقعيت يك ناظر است. او به عنوان يك ناظر در صدد و در مقام كشف عمل عقلاني نيست؛ بلكه در پي تخمين نتيجة بازي نيوكوم است. به همين دليل, از نظر او مثلا”90% احتمال دارد كه فاعل اساسا” فاقد اختيار باشد و به جاي هرگونه تصميم­گيري، فقط همان عملي را انجام دهد كه علت مشترك معين كرده و از سوي پيش­گو، پيش­گويي شده است.
الري ايلس، به اين نكتة بسيار مهم و دقيق توجه كرده است و معتقد است كه وقتي در مسأله نيوكوم از احتمالات شرطي سخن مي­گوييم، بايد مشخص كنيم كه اين احتمالات را (كه قرار است در محاسبة مطلوبيت انتظاري از آنها استفاده شود) براي فاعل تصميم­گيرنده مختار (و از زاوية نگاه چنين فاعلي) مطرح مي­كنيم، يا براي يك شركت­كننده نامشخص در بازي نيوكوم (و از زاويه نگاه يك ناظر).
در حالت اول, بستگي معرفتي وجود ندارد و احتمال وجود علت مشترك (يا نوع آن) مستقل از تصميم فاعل است؛ اما در حالت دوم و از نگاه يك ناظر، بستگي معرفتي برقرار است.(cf, Eells, op cit, pp. 199ff)
ضمنا” بايد توجه داشت كه اگر علت مشترك نتوانسته باشد اثر علي مورد انتظار را بر عمل فاعل به جا گذارد، پيش­گو از هيچ راه ديگري نمي­تواند تصميم فاعل را پيش­گويي كند. تنها منبع اطلاعاتي او براي پيش­گويي، مجموعة عوامل ژنتيكي، روان­شناختي، فيزيكي و غيره است كه همان علت مشترك را تشكيل مي­دهند. اما اگر اين مجموعه عوامل نتوانسته باشند اختيار فاعل مسأله را زايل كنند، پيش­گويي فرد پيش­گو چيزي بيش از يك حدس بي­پايه نخواهد بود. پيش­گو حتي نمي­تواند بداند كه آيا در مورد هر فاعل خاص، علت مشترك اثر علي خود را به جا گذاشته است يا نه؛ زيرا اگر علت مشترك بي­اثر بماند، ديگر هيچ راهي براي پيش­گويي عمل فرد در اختيار فرد پيش­گو نخواهد بود. البته او ممكن است بداند كه مثلا” در10% اوقات، علت مشترك اثر علي مورد انتظار را به جا نخواهد گذاشت؛ اما نمي­تواند در هر مورد خاص, مشخص كند كه تأثير علي واقع شده است يا نه.
تفسير دوم از خطاپذيري در پيش­گويي اين است كه منشأ خطا، خود فرد پيش­گو و ميزان آگاهي او از علت مشترك و آثار آن باشد. به بيان ديگر، در اين تفسير از مسأله، علت مشترك به صورت اجتناب­ناپذير روي تصميم فاعل اثر مي­گذارد و عمل او را معين مي­كند, ولي اثر آن بر محتواي جعبة چوبي قطعي نيست؛ زيرا ممكن است پيش­گو نسبت به علت مشترك آگاهي كاملي نداشته باشد و نتواند از مجموعة عواملي كه علت مشترك را تشكيل مي­دهند، نسبت به عمل فاعل مسأله آگاهي حاصل كند. در اين صورت، موضع ما نسبت به مسأله، موضع هيچ جعبه­اي خواهد بود؛ زيرا در اين حالت نيز فاعل مسأله فاقد اختيار براي تصميم­گيري است.
به اين ترتيب، در هيچ­ يك از قرائتهاي پارادكس نيوكوم، موضع يك­جعبه­اي را اختيار نمي­كنيم و آن را قابل دفاع نمي­دانيم. هر كس بخواهد موضع يك­جعبه­اي را برگزيند و از آن دفاع كند، بايد قبل از هر چيز، تفسير و قرائت روشني از مكانيزم پيش­گويي ارائه كند كه با موضع يك­جعبه­اي سازگار باشد و اين امري است كه تاكنون جامة تحقق نپوشيده است. در واقع, در ميان شارحان پارادكس نيوكوم نيز اكثريت با كساني است كه موضع يك­جعبه­اي را مردود مي­دانند. شلزينگر معتقد است كه موضع يك­جعبه­اي، خود ويرانگر و تناقض­آميز است (Schlesinger, pp. 201- 221)؛ زيرا فردي كه فقط جعبة چوبي را انتخاب كند, حتي اگر يك ميليون دلار را به دست آورد، ناگزير بايد تاييد كند كه اگر هر دو جعبه را انتخاب مي­كرد, يك ميليون و هزار دلار به دست مي­آورد؛ چون يك ميليون دلار درون جعبة چوبي وجود داشت و او اكنون اين را مي­داند. مگر اينكه بگوييم او اساسا” فاقد اختيار براي انتخاب هر دو جعبه بوده است.

نتيجه گيري:

از آنجا كه قرائت عليت وارونه گرفتار ناسازگاري منطقي است، تنها قرائت ممكن از مكانيزم پيش­گويي در پارادكس نيوكوم، قرائت علت مشترك است كه آن را در دو حالت پيش­گوي خطاناپذير و پيش­گوي خطاپذير بررسي كرديم. در حالت اول, هيچ تصميم عقلاني در دست نيست, زيرا فاعل مسأله در اين حالت اساسا” فاقد اختيار است. در حالت دوم، تصميم به انتخاب هر دو جعبه، تصميم عقلاني خواهد بود.

منابع

1- Richmond Campbell; Lanning, Sowden Paradoxes of Rationality and Cooperation, Vancouver, The University of British Columbia Press, 1985
2-Craig, W. L., “Tachyons, Time Travel, and Divine Omniscience”, The Journal of Philosophy 85, 1988
3- Lawrence H., Davis “Prisoners, Paradox, and Rationality”, in Richmond Campbell and Lanning Sowden, Paradoxes of Rationality and Cooperation, Vancouver, The University of Columbia Press, 1985
4- Ellery,Eells “Causality, Decision, and Newcomb’s Paradox” in Richmond Campbell and Lanning Sowden, Paradoxes of Rationality and Cooperation, Vancouver, The University of British Columbia Press, 1985
5-Nozick, Robert, “ Newcomb’s problem and two principles of choice ” in Essays in Honor of Carl Hempel, 1969 and in Campbell Richmond and Sowden Lanning, Paradoxes of Rationality and Cooperation, Vancouver, The University of British Columbia Press, 1985
6- Richmond, Campbell and Lanning Sowden, op cit, & cf. Anatol Rapoport, “Comments on Bram’s Discussion of Newcomb’s Paradox” in Journal of Conflicting Resolution, Vol. 19, No. 4, December 1975
7- Tolman, Richard The theory of Relativity of Motion, Berkley, University of California Press, 1917, pp. 54-55 and cf, Craig W. L., “Tachyons, Time Travel, and Divine Omniscience”, The Journal of Philosophy 85, 1988
8-Schlesinger, G., “The Unpredictability of free choices”, British Journal of the Philosophy of Science 25, 1974
9-Tolman, Richard, The theory of Relativity of Motion, Berkley, University of California Press, 1917
10-G. Schlesinger, “The Unpredictability of free choices”, British Journal of the Philosophy of Science 25, 1974.

پي نوشت:

1_ استاد يار گروه فلسفه دانشگاه تربيت مدرس
2_ دانشجوي دكتري فلسفه دانشگاه تربيت مدرس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر