دورویی و ظاهرسازی رفتاری است که باعث ناراحتی و آزردگی بسیاری میشود و خیلیها از آن شکایت دارند و میگویند این نوع رفتار بر دوستی و ارتباطات خانوادگی، اجتماعی، شغلی و غیره آسیب میزند و تخم بیاعتمادی را میپراگند. عدهای آن را به تاریخ استبدادزده ملتها و دولتها ارتباط میدهند و استدلالشان این است که حکومتهای دیکتاتور و خشن باعث رشد و پرورش چاپلوسی و دورویی میگردند. عدهای دیگر آن را به افول تعلق دینی نسبت میدهند و ادعایشان این است که به هر اندازهی تعلق به دین و دینداری کمتر گردد، به همان اندازه رفتار نامناسب، و از آن میان دورویی، در میان اجتماع بیشتر میگردد. عدهای آن را به زوال اخلاق و اخلاقورزی در جامعه و ضعف نظام تربیتی و فرهنگی ربط میدهند و مدعیاند ضعیفتر شدن رویکرد اخلاقی و معنوی بانی اساسی و اصلی دورویی در میان افراد اجتماع است. بعضیها آن را مختص دنیای سیاست میدانند و انگشت انتقاد را به طرف سیاستمداران و دولتمردان اشاره میروند و ادعایشان براینست که این دنیای سیاست است که مملو از نیرنگ و فریب و تملق و چاپلوسی و نمامی و خبرچینی و ظاهرسازی و ظاهرنمایی است و به عامه مردم ارتباط خاصی ندارد. در این میان، عدهای دیگر جوامع دیندار را دوروتر و ظاهرسازتر میپندارند و گمانشان براینست که مردم دیندار به علت ناتوانی در انجام آنچه باور دارند یا ادعا میکنند، از دورویی و ظاهرسازی بیشتری در رنجاند.
نگارنده در اینجا به صورت مشخص از پنجره روانشناسی به این رفتار نگریسته و نگاهی گذرا نیز به جامعه معاصر افغانستان و پدیده دورویی در این اجتماع خواهد داشت.
ابتدا نگاهی میاندازیم به تعریف واژه دورو:
فردی که وانمود میکند دارای پاکدامنی، تقوا، اخلاق، ایمان دینی، اصول، و غیره است، ولی در حقیقت این ویژگیها را ندارد، به خصوص فردی که اعمالش برخلاف این مدعاست.
شخصی که رفتارهای مناسب و مورد پسند اجتماع را جعل میکند، در حالیکه زندگی خصوصیاش، ایدههایش، و گفتارش با ادعاهایی که میکند، در تضاد است.
ابتدا نگاهی میاندازیم به تعریف واژه دورو:
فردی که وانمود میکند دارای پاکدامنی، تقوا، اخلاق، ایمان دینی، اصول، و غیره است، ولی در حقیقت این ویژگیها را ندارد، به خصوص فردی که اعمالش برخلاف این مدعاست.
شخصی که رفتارهای مناسب و مورد پسند اجتماع را جعل میکند، در حالیکه زندگی خصوصیاش، ایدههایش، و گفتارش با ادعاهایی که میکند، در تضاد است.
البته این تعاریف با تمامی جذابیتی که دارند، به عمق قضیه فرو نمیروند و فقط در سطح، یعنی رفتار و گفتار فرد، توجه و تمرکز میکنند. برای شناخت بهتر این پدیده رفتاری، باید آن را بیشتر کاوید تا به تعاملات درونی فرد پی برد و مکانیزمهایی که منجر به این نوع رفتار میگردند را شناسایی کرد. علم روانشناسی، با روشنایی انداختن بر نوع رفتار، تفکر، و عواطف فرد میتواند دراین زمینه ما را کمک کند. نگارنده نیز در اینجا از دستاوردهای این علم برای شناسایی بهتر این رفتار کمک میگیرد. از منظر روانشناسی، تعریف فرد دورو بدینگونه است: فردی که اعمالش در تضاد با ادعاها و باورداشتهای درونی اوست و یا برعکس آن، یعنی باورها و ارزشهای درونیاش در تضاد با رفتار و اعمال اوست.
بنابراین، درجه دورو بودن یک فرد مساوی به میزان و قدرت تفاوت/تضاد میان باورها و اعمال آن فرد است. به هر اندازهای که این تفاوت قویتر باشد، به همان اندازه دورویی او شدیدتر و عمیقتر است. به عبارت دیگر، اگر رفتار/اعمال منطبق بر باورها/مدعیات باشد، دورویی مساوی به صفر است.
بنابراین، درجه دورو بودن یک فرد مساوی به میزان و قدرت تفاوت/تضاد میان باورها و اعمال آن فرد است. به هر اندازهای که این تفاوت قویتر باشد، به همان اندازه دورویی او شدیدتر و عمیقتر است. به عبارت دیگر، اگر رفتار/اعمال منطبق بر باورها/مدعیات باشد، دورویی مساوی به صفر است.
فرض را بر این بگذارید که فردی رفتار و گفتارش با باورهایش همخوانی نداشت، چه مشکلی پیش میآید؟ جدا از اینکه این ناهمخوانی بر آبرو و حیثیت اجتماعی او لطمه وارد میکند، مشکل دیگری که ایجاد میگردد این است که به هر اندازه این تضاد و اختلاف میان باور و رفتار بیشتر گردد، به همان اندازه اضطراب و تنش درونی فرد افزایش مییابد. فرد با خود دچار یک جنگ درونی میشود، خود را سرزنش میکند، و بر خود فشار وارد میکند. آنهایی که دیندار هستند، به توبه و نیایش پناه میبرند؛ بعضیها احتمالا نگرانی خود را با افراد دیگر در میان میگذارند؛ بعضیها در خود فرو میروند، گوشهگیر میشوند، و حتا احساس افسردگی میکنند. ولی روی دیگر سکه این است که اگر این حالت ادامه پیدا کند، دورویی میتواند در بعضی افراد به عنوان یک عادت درآید و شخص به موجودی تبدیل شود که هر نوع رفتاری که از او سر میزند را توجیه کرده و برایشان دلیل بتراشد.
پیش از اینکه به دستهبندی افراد دورو بپردازم، آن دسته از افرادی که کمتر احتمال دورو بودنشان میرود را یادآوری میکنم.
پیش از اینکه به دستهبندی افراد دورو بپردازم، آن دسته از افرادی که کمتر احتمال دورو بودنشان میرود را یادآوری میکنم.
آن دسته افرادی که به سیستم عقیدتی خود سخت پایبند هستند و کوشششان براینست تا رفتارشان هیچ زمانی در تضاد با عقایدشان قرار نگیرد. اگر اختلافی نیز بروز کند، آنها آن را توجیه نمیکنند، چون نظام باورشان بر اساس منطق عینی – بیطرفانه و یا عقیده کورکورانه است. در اینجا بحث این نیست که منبع اعتقادی این افراد چیست (ادیان آسمانی یا مکاتب زمینی، نظام اخلاقی، قانون، و غیره)؛ بحث این است که میزان پایبندیشان بالاست.
یکعده افراد دیگری نیز هستند که به صورت مکرر باورهای خود را بر اساس رفتارشان تنظیم میکنند و بنابراین در یک جدال درونی قوی واقع نمیشوند. باور و درک این افراد از واقعیت طوری شکل میگیرد که با آرزوها، امیال، و نقایص فردیشان سازگار باشد. به تعبیر دیگر، این افراد ثبات فکری آنچنانی ندارند و این موضوع برایشان نه تنها .مشکلساز نیست، بلکه میتواند کاملا عادی باشد
بخشبندی افراد دورو البته جالبتر است. گروه اول شامل دوروهای صادق ظاهری و دوروهای صادق باطنی است.
دوروهای صادق ظاهری: ادعاهای این افراد با اعمالشان در تضاد است. یعنی برخلاف آنچه در میان مردم میگویند، عمل میکنند. پس چرا این گروه را صادق میگویند؟ دلیل آن این است که ادعاهای این افراد مطابق باورهایشان است؛ یعنی درست است که مخالف آنچه میگویند، عمل میکنند، ولی به آنچه میکنند، باور دارند.
دوروهای صادق باطنی: این افراد در بسیاری موارد باورهای درونیشان را بیان نمیکنند، با آنکه این باورها در تضاد با رفتارشان است. اینها با خود صادقاند، با آنکه میدانند رفتارشان برخلاف باورهایشان است.
گروه دوم شامل دوروهای متقلب ظاهری و باطنی است.
دوروهای متقلب ظاهری: این افراد نه تنها ادعاهایشان با رفتارشان در تضاد است، بلکه این ادعاها با باورهای درونیشان نیز همخوانی ندارد. مثلا فرد ادعا میکند که صادق است، ولی در عین زمان دروغ میگوید، و این در حالیاست که در باطن نیز به راستگویی و صداقت باور چندانی ندارد. به عبارت دیگر، این افراد به آنچه میگویند باور دارند، اصلا باور ندارند. تعدادی از افراد که متعلق به گروه «دوروهای صادق ظاهری» هستند در صورتی که رفتار ناهماهنگ و متضاد خود را ادامه دهند، به این گروه، گروه «دوروهای متقلب ظاهری» سقوط میکنند، یعنی دیگر به آنچه که در میان مردم میگویند باور ندارند، چه برسد به اینکه به این گفتهها و مدعیات عمل کنند.
دوروهای متقلب باطنی: این افراد به آنچه ادعا میکنند، عمل میکنند. به تعبیر دیگر، گفتارشان با رفتارشان مطابق است، ولی این گفتار با باورهای درونیشان در تضاد است. این افراد به آنچه میگویند باور دارند، عمل میکنند، ولی اساسا به گفتهها و کارهای خود باور ندارند. این افراد همیشه در تلاش ایناند که دیگران را از خود راضی نگهدارند و نظام عقیدتیشان قوت چندانی ندارد. اینها شاید در خود توان مقابله یا مخالفت با دیگران را نداشته باشند و علیرغم میل باطنی توافق خود را نشان بدهند. در ظاهر خود را مهربان تبارز دهند، ولی در باطن خشمگین و ناراحت باشند.
حالا سوال این است: چرا یک شخص تبدیل به یک فرد دورو میشود، آنهم از نوع صادق آن در بهترین وضعیت، و از نوع متقلب آن در بدترین وضعیت؟
حالا سوال این است: چرا یک شخص تبدیل به یک فرد دورو میشود، آنهم از نوع صادق آن در بهترین وضعیت، و از نوع متقلب آن در بدترین وضعیت؟
یکم – شک و تردید در اعتقاد: وقتی فرد صد فیصد به باورهای خود مطمین نباشد، این تردید بر روی رفتارش تاثیر میگذارد و تطابق میان باور و عمل کمتر میگردد.
دوم – امیال و آرزوهای نفسانی: در مواردی فرد بر اساس تمایلات و تکانههایی عمل میکند که با باورهایش همخوانی ندارند.
سوم – میزان دشواری سیستم عقیدتی: در صورتیکه استانداردهای یک نظام عقیدتی بالا باشد که فرد توانایی انجام آنها را نداشته باشد، بخصوص اگر این دشواری در مورد «درست» و «غلط» بودن و «راست» و «ناراست» بودن مسایل باشد، در آنصورت رفتار شخص طبیعتا در تضاد با باورهای او واقع میشوند.
چهارم – عوامل محیطی: رفتار، باورها، سنتها، و ارزشهای محیطی که فرد در آن بهسر میبرد، تاثیری آشکار بر شخصیت و روان او دارد. رفتارهای تناقضآلود والدین، مسوولین امور، دوستان، و غیره قبح دورویی را کاهش میدهد و برای فرد حتا به شکل یک عادت درمیآید.
تعداد این عوامل بیشتر از اینهاست و دراینجا فقط چند فاکتور عمدهای تذکر رفتهاند که منجر به رفتار ناهمخوان و ناسازگار میگردند. برای اینکه میزان این تضادها را کاست و درجه دورویی را محدودتر ساخت، چه باید کرد؟ قبل از اینکه به این پرسش، پاسخ بدهم، لازم میدانم که به توضیح چسانی و چگونگی هر یک از فاکتورهای بالا بپردازم، چون این توضیح میتواند خود قسمتی از پاسخ برای برونرفت از این مشکل رفتاری/باوری باشد.
آنچه در قسمت شک و تردید منظور من است، این است که میزان این شک و تردید باید کاهش یابد، نه اینکه فرد به هر تلاشی دست زند تا به «یقین» برسد. یقین معمولا در دایره باور دینی معنا پیدا میکند، و اگر ایدیولوژیک نگردد، لزوما جزمیت آن خیلی مضر نخواهد بود. در غیر آن، همان کاهش شک و تردید بهترین گزینه خواهد بود، چرا که اذهان تحلیلگر و کاوشگر معمولا تفکر انتقادی/تحلیلی را به کار میبرند و به راحتی به یقین نمیرسند و یا هم دغدغهشان لزوما رسیدن به یقین کامل نیست.
آنچه در قسمت شک و تردید منظور من است، این است که میزان این شک و تردید باید کاهش یابد، نه اینکه فرد به هر تلاشی دست زند تا به «یقین» برسد. یقین معمولا در دایره باور دینی معنا پیدا میکند، و اگر ایدیولوژیک نگردد، لزوما جزمیت آن خیلی مضر نخواهد بود. در غیر آن، همان کاهش شک و تردید بهترین گزینه خواهد بود، چرا که اذهان تحلیلگر و کاوشگر معمولا تفکر انتقادی/تحلیلی را به کار میبرند و به راحتی به یقین نمیرسند و یا هم دغدغهشان لزوما رسیدن به یقین کامل نیست.
در مورد فاکتور دوم، چون قرار نیست بحث نگارنده ارزشی باشد، بنابرین به امیال و آرزوهای نفسانی نه به عنوان یک پدیده منفی، بلکه به عنوان جزیی از ماهیت و طبیعت انسان نگریسته میشود. شناخت هر چه بیشتر این تمایلات در تنظیم رفتار بهتر کمک میکند و نمیگذارد تا تنش و اضطراب درونی فرد به صورت افسارگسیختهای بر او حاکم گردد. به طور مثال، در بعضی محیطها، به تمایل جنسی و ارتباط جنسی به دیده منفی نگریسته میشود و حتا ارتباط جنسی را تعدادی یک عمل «کثیف» و «زشت» میدانند، در این صورت نوجوانان و جوانان طبیعتا تحت فشار شدید قرار میگیرند و گاه احساس گناه و تقصیر میکنند. شناساندن اینکه تمایلات جنسی جزیی از ماهیت وجودی انسان است، و راهنماییهای لازم در قسمت تغییرات جسمی که برای یک نوجوان به وقوع میپیوندد، میتواند دراین زمینه بسیار کمککننده باشد.
و بالاخره درجه دشواری سیستم عقیدتی. این فاکتور مرا به یاد شعری از حافظ میاندازد که قرنها قبل سروده بود: گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
به هر میزانی که استانداردها و باورهای یک نظام عقیدتی/ارزشی را بالاتر ببریم، به همان اندازه عملی کردن آنها دشوارتر و احتمال شکست فرد در به انجام رساندن آنها زیادتر میگردد. به هر اندازه ایدهآلها دست نیافتنیتر باشند، به همان اندازه فشار بیشتری بر فرد وارد آمده و میزان نارضایتیاش بیشتر میگردد. بعضی از انواع تفسیر دینی –مثلا تفسیری که خوارج، طالبان، و بنیادگرایان مسلمان یا غیرمسلمان از متون مقدس دارند – تفسیر بسیار سختگیرانه، خشک، غیرقابل انعطاف، و خشن است، و با طبیعت انسانی زیاد همخوانی و سازگاری ندارد، به همین دلیل است که اضطراب درونی و احساس گناه و تقصیر به علت ناکام ماندن در به انجام رساندن تکالیف شرعی میتواند سبب دورویی این افراد گردیده که برای مقابله با آن، آنها دست به سختگیری بیشتر بر خود و دیگران زده و رفتارشان با خشونت بیشتر و حتا جنایت همراه میگردد.
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
به هر میزانی که استانداردها و باورهای یک نظام عقیدتی/ارزشی را بالاتر ببریم، به همان اندازه عملی کردن آنها دشوارتر و احتمال شکست فرد در به انجام رساندن آنها زیادتر میگردد. به هر اندازه ایدهآلها دست نیافتنیتر باشند، به همان اندازه فشار بیشتری بر فرد وارد آمده و میزان نارضایتیاش بیشتر میگردد. بعضی از انواع تفسیر دینی –مثلا تفسیری که خوارج، طالبان، و بنیادگرایان مسلمان یا غیرمسلمان از متون مقدس دارند – تفسیر بسیار سختگیرانه، خشک، غیرقابل انعطاف، و خشن است، و با طبیعت انسانی زیاد همخوانی و سازگاری ندارد، به همین دلیل است که اضطراب درونی و احساس گناه و تقصیر به علت ناکام ماندن در به انجام رساندن تکالیف شرعی میتواند سبب دورویی این افراد گردیده که برای مقابله با آن، آنها دست به سختگیری بیشتر بر خود و دیگران زده و رفتارشان با خشونت بیشتر و حتا جنایت همراه میگردد.
بعضی از خانوادهها نیز که بر اطفال خود سختگیری بیشتری را اعمال میکنند، در حقیقت بر روندی پافشاری میکنند که منجر به پوشاندن حقیقت توسط فرزندانشان میشود. کودک برای اینکه از لت و کوب و فشار جسمی/روانی رهایی یابد، برخلاف آنچه در دل دارد عمل میکند یا سخن میگوید و برعکس. مثال دیگر آن باورهای سنتی/دینی با نوع رفتار است، به خصوص زمانی که فرد از یک محیط به محیط دیگری منتقل میشود. یک فرد تربیت یافته در یک فامیل/جامعه سنتی با تعامل در یک جامعه مدرن دچار یکسلسله چالشها میگردد که اگر با آنها به صورت منطقی و معقول توجه نشود، منجر به دورویی و تضاد رفتاری/باوری میگردد. به طور نمونه، تعدادی از افراد متعلق به نسل دوم مهاجرین مسلمان در اروپا و امریکای شمالی برخلاف باورهای دینی خانواده خود مشروبات الکلی مینوشند، ولی از والدین خودهای پنهان میکنند تا مبادا مورد خشم و غضب آنها قرار گرفته و از دایره خانوادگی طرد گردند.
فاکتور چهارم خود ناشی از خصوصیات، نابسامانیها و عوامل دیگری است که نیاز به بحث و پژوهش بیشتر و تحقیقات دامنهدارتر در حوزه سنت و فرهنگ یک جامعه دارد و نگارنده امیدوار است بتواند درباره آن در فرصت دیگری بنویسد. ولی فقط به صورت مختصر میتوان گفت در جوامعی که تکفکری و جزماندیشی حاکم باشد و فضا برای تحلیل، تفکر، نواندیشی، نوزایی فکری، نوآوری، خلاقیتهای فرهنگی-هنری، و فعالیتهایی از این دست مساعد نباشد یا محدود باشد، و بالاخص اگر جامعه، جمعگرا باشد و ارزشهای رفتاری فرد بر اساس معیارهای گروهی و قبیلهای سنجیده شود، همرنگ بودن با جماعت تقریبا حیاتی است و شخص، در صورتی که متفاوت بیاندیشد، بالاجبار به گفتار یا اعمالی دست مییازد که با باورهای درونیاش در تضاد قرار میگیرند. جامعه معاصر افغانستان یک جامعه سنتی است که با وجود داشتن یک سلسله صفات برازنده، با چالشهایی از این دست درگیر است. گسست نظام ارزشی و فساد دستگاه سیاسی/دینی نیز بر رشد بیرویه پدیده دورویی و ظاهرسازی دامن زده و فضای بیاعتمادی را گستردهتر ساختهاند.
حالا دوباره به همان سوالی برمیگردم که در اواسط این نبشته مطرح کردم: چطور میشود میزان تضادها را کاهش داد و دورویی را محدودتر ساخت؟ پاسخ به این پرسش نیاز به فضا و وقت بیشتری دارد، ولی به صورت خلاصه همانطور که دیدیم، دورویی از هر نوع آن که باشد به باورهای ما ارتباط میگیرد. این باورها هستند که در ته قرار دارند و در اکثریت موارد رفتار ما را شکل میدهند؛ بنابرین کار باید روی پاکسازی و بهسازی باورها صورت گرفته تا بتوان رفتارها را با آنها هماهنگ ساخت. به صورت فردی، کوشش برای درک و فهم بیطرفانه حقیقت، و در صورت امکان تلاش برای ادراک مفاهیم به صورت منطقی، تحلیلی و در صورت امکان علمی، راه را برای شناخت فردی به شکل موثرتری باز میکند و میزان آگاهی شخص را در رابطه به رفتارهای تناقضآمیزش افزایش میدهد.
برای معلومات بیشتر می توانید این نوشته را نیز مرور کنید:
این مطلب/مطالب را نیز بخوانید
در بارۀ روانشناسی ریاکاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر