m
ئت
امروز اگر اين شعر "ملک الشعراي بهار"
را که میگوید تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند براي هر يک از
ايرانيان -با هر دين و مذهب و ايدئولوؤي که داشته باشند - بخوانيد ، از آن لذت
برده و کيفور ميشوند. يعني حتي در ميان
حکومتيان هم، به ندرت ميتوان کسي را پيدا کرد که با خواندن اين شعر ، ناراحت شود و
نسبت به آن اعتراضي داشته باشد. اگر باور نداريد ، ميتوانيد خودتان هم امتحان کنيد
تا باورتان شود . اما شما که باور داريد ،
ميدانيد اين پديده اجتماعي ، به چه معني و مفهوم است ؟
اين
يعني آحاد يک ملت با زبان بي زباني،لب به سخن گشوده اند و ضمن گله و شکايت از خريت و رذالت اعضاي خانواده ، قوم و خويش ،
همکاران ، همکلاسي ها و .... و در نهايتهم ميهنانشان ، فقط در مورد شخص شخيص
خودشان اعلام برائت ميفرمايند. خوب مسلما اگر
در دادگاه بين المللي لاهه ، يک کميته حقيقت ياب براي حل مشکلات ايران و
خاورميانه تشکيل شود و اعضاي آن کميته، طي مراحلي اقدام به انجام نامحسوس چنين تحقيقاتي
نمايند، آنها هم در نهايت به "اظهار نامه" فوق الذکر خواهند رسيد
که آن هم ، چه بعنوان "شکوائيه " و چه
بعنوان " اعلام برائت" ، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار حقوقيست. زيرا هيئت منصفه دادگاه ، با يک جنايت ملي - ميهني روبرو هستند که در
جريان دادرسي ، همه مردم ، ضمن
اينکه بعنوان شاهدان جنايت ، شهادت به وقوع آن ميدهند ، از سوي ديگر، هم
نقش شاکيان پرونده را ايفا ميکنند ، و هم نقش متهمان رديف اول را.
همين آشفتگي هاست که باعث ميشود ، چندين
جلسه دادرسي مثل "دادگاه ايران
تريبونال " برگزار شود و هيچکدامشان
به نتيجه نرسد . اين همان چيزيست که شب
پرستان داخلي و خارجي ، براي غارت جان و مال و ناموس ايرانيان ، پيش از هر چيز
ديگري به آن احتياج دارند . اگر حقيقت چيزي به غير از اين بود، لا اقل تحريمهاي
بين المللي ، درست اجرا ميشد و طبق
صلاحديد حاکميت جهل و جنون ، در راستاي ابقاي جابران و جائلان و جائران ، و صرفا
بر عليه ملت غيـــور و سلحشـــــور ايران ( به قول يک مشت روشنفکر نماي دريوز ) اعمال
( يا شايد هم اماله ) نميشد.
اما باور کنيد ، امروزه همه دولتمردان جهان
به اين حقيقت اظهر من الشمس واقف هستند که ،،،،
مردم هيچ جامعه اي ، اينگونه رادست
(آگاهانه و داوطلبانه قرباني شدن ) چپاولگران نميشوند . مگر به شرط داشتن اليت ( نخبگان)
علمي - فرهنگي - اجتماعي که به امراض وحشتناکي مثل عوام زدگي ، پفيوزگي يا مهرطلبي و
امثالهم دچار شده باشند و آنها را انکار کنند. زيرا ........ از يک نگاه واقع بينانه که عاري از هر گونه حب
و بغض شخصي باشد،
وضعيت نابسامان فرهنگي - اجتماعي - سياسي - اقتصادي
که امروز بر سرنوشت ايراني و ايراني سايه
افکنده است، حاصل همکاريهاي دوجانبه ايست
که ميان حکومت و جامعه وجود دارد . يعني عملکرد حکومت ، تحت تاثير واکنشهاي مردم است و واکنشهاي مردم، بستگي به نوع نگرش ايشان نسبت به زندگي ، و صحت و سلامت
معيارهاي دستگاه ارزشي ايشان (سيستم
ارزيابي - ارزشگذاري - قضاوت) دارد که آن
هم تحت تاثيير تبليغات و فعاليتهاي حکومت
و مخالفان حکومت ، تنظيم ميشود. حال اگر همه ناراضيان را بعنوان مخالفان حاکميت
ايران در نظر بگيريم ، بنابراين بخش ناچيزي
از واکنشهائي که نسبت به رفتار حاکميت از خود نشان ميدهند ، تحت تاثير
تبليغات خود حاکميت ، و بخش عظيمي
از آن ، توسط کنشگران اجتماعي ، وبلاگنويسان و مبارزان سايبري،فعالان مدني ،
سياسيون ، تئورسين ها ،،،،،،،، و در يک کلام « جامعه مدني مخالف حاکميت » تغذيه و مديريت ميشود.
وقتي اعضاي جامعه به اصطلاح مدني يک کشور ، از يک سو دائما در
حال خود فريبي و فرا فکني باشند، و از سوي
ديگر بخواهند به افکار و انديشه
هاي مردم روشنائي ببخشند و ايشان را
از تاريکي و ظلم و استبداد نجات
دهند. نميتوان از ايشان انتظاري فراتر از ....
- مرده باد ها و زنده بادهاي احمقانه
،،،،،،،،
- بالا
و پائين رفتن از دين و مذهبي که فقط اسمش وجود دارد ،،،،،،،
- گيردادن به تعداد زنان فلان پيغمبر که در
هزار و چهار صد سال پيش ميزيسته است و امروز پيروان خودش ، دشمنان درجه يکش را
تشکيل ميدهند ،،،،، - و اخيرا ... لعن و نفرين به پدر و مادر بيگناه "زاکربرگ" به جرم اينکه فيس بوک را اختراع کرد و آزاديخواهان قاقول ايراني، به دليل نداشتن ظرفيتهاي لازم، آن را بلاي جان
خودشان و هم ميهنانشان کردند. جناب آقاي
پيش کسوت، لطفا بگوئيد "آيا کاربران بيمار ايراني لايق لعن و نفرين هستند ،
يا پدر و مادر نابغه اي به نام مارک
زاکربرگ؟!"
اينکه کبوتري ، ساکن اروميه باشد و و دائم با
خود فريبي ، خودش را در تهران تصور کند،هيچ اشکالي ندارد. بدبختي زماني يخه اش را
خواهد گرفت که بخواهد از آنجا ، عازم نقطه اي ديگر شود. زيرا با توجه به مختصات
غلطي که در مورد محل کنوني اش به خورد خودش داده ، در تائين مسير پرواز هم ،
اشتباه خواهد کرد و مثلا به جاي مشهد الرضا ، از مکانهائي مثل استالين گراد و گنبد
سرخ مسکو ، سر در خواهد آورد.
میدانم با نوشتن این مطالب ، خیلی ها را به خون خودم تشنه میکنم . اما واقعیت
است که ریخته شدن خونم را به خیانت به
میهنم ترجیح میدهم. اتفاقا جالب است بدانید تا همین امروز ، از خيلي ها - از جمله
پدر پيرم - شنيده ام که ميگويند :
فلاني تو دلت صاف است. اما اشکال کارت اين است که "مردم
دار" نيستي .
پاسخ بنده هم همواره اين بوده است : آيا اگر انسان، دلش صاف
نباشد ميتواند ادعاي انسانيت کند و به دنبال احياي حقوق ساير انسانها باشد ؟!
واي به حال آن ملتي که افرادي مثل من ، دل صافهايشان باشند.
قحط جود است و هم قحط الرجال است /// ورنه اين ديوانه خود ،
ام الفساد است
در مورد"مردم داري" هم بايد عرض
کنم : مردم داري و رفاقت به اين نيست که مردم يا دوستانمان را صرفا براي
تامين مطامع مادي خودمان عزيز بداريم و به ايشان احترام بگذاريم. "مردم
داري" به معناي واقعي کلمه ، به اين است که انسانها را در راستاي عزت و سربلندي خودشان عزيز بداريم. حتي اگر
اظهارات ما به کام ايشان خوش نيايد و بخواهند با فحش و تهمت و ناسزا ، پاسخمان را
بدهند. وگرنه مطمئن باشيد " مجيزگوئي هاي عوام فريبانه" و "چاپلوسي
هاي محافظه کارانه" براي کسب مهر و مجبت کسانيکه
که به دليل انواع فشارهاي اجتماعي - سياسي - اقتصادي و ..... هوش و حواس از
سرشان پريده و به احوال » هر کي بپاشه
شادونه ، فکر ميکنند خداشونه « دچار شده اند ، « از هر دريــــــوز بي شعوري » تاکيد ميکنم « از هر دريــــوز بي شعــوري» برمي
آيد. تيره اي نوظهور از موجودات انسان نما، که متاسفانه در همين جامعه به اصطلاح مدني
ايرانيان نيز ، به وفــور يافت ميشود . باز هم مطمئن باشيد، وفــــور همينگونه
آفتهاي اجتماعي ، و عدم انجام هرگونه آفت
زدائي براي دفع ايشان است که باعث شده ، بسياري از ارزشهاي اخلاقي در دستگاه ارزشي
(سيستم ارزيابي - ارزشگذاري - قضاوت) ما ايرانيان، دچار "انحراف معيار "
شوند و به موجب همين انحرافات، از انسانيت ، فقط نامش را يدک بکشيم .
اي هم ميهن ، تنها راه نجات ايران ، بازسازي
دستگاه ارزشي مردم (يعني من و شما و خانواده هايمان) و رفع انحراف معيارهائيست که
منطق، يا همان قدرت خردورزي ، يا همان طرز فکرمان را مختل کرده است. نه وجود يا
عدم وجود مجسمه هاي سياسي که يک عده تهي
مغز ، سالهاست مشغول پرستش و يا تکفير
ايشان هستند. ما براي اثبات خريت و دريوزگي هيچ يک از هم ميهنانمان وارد
ميدان مبارزه نشده ام . اما براي شستن دامان خودمان از اينگونه اتهامات ، راهي به جز عبور از روي اينگونه
انسان نمايان نداريم .
تمکين به وجدان چو نور ، بينا کند هر شعور
انسان که شد بيشعور، نه حق دارد نه غرور
خاک پاي همه سربازان راستين و آزاديخواهان فهيم ايرانزمين
Marshal.Rainbow
پنج شنبه - دوم آذر ماه
1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر