۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

سفر به يكي از زيباترين جاده هاي ايران - چــالـــوس

 هفت برادرانپ
v سه تا از هفت برادران را اينجا مي بينيد. همان هفت سنگ معروفي که نرسيده به هزار چم، کنار پيچي از جاده چالوس قرار دارند و شده اند نشانه معروف اين جاده زيباي ايران
 
مکاني براي جيغ
 
تونل ها از زيبايي ها و مشخصه هاي جاده چالوس هستند. هر بار که وارد آنها مي شويم، صداي جيغ بچه ها را از اتومبيل ها مي شنويم. صداي جيغ شان در تونل مي پيچد و آنها کيف مي کنند.
سفره اي در کنار سد
 
سد کرج، رود خروشان و سرکش را اينجا رام کرده. براي همين هم کنار اين سد شده يکي از بهترين مکان هاي تفريح در اين جاده. در کنار رود آرام شده پشت اين سد، بعضي ها ماهيگيري مي کنند و بعضي هم سفره اي پهن مي کنند تا صبحانه يا نهار بخورند.
مقصد، جاده
 
روايت سفري يك روزه از ابتدا تا انتهاي جاده چالوس
بي رحم و زيبا. شايد اين بهترين توصيف براي جاده اي باشد كه زيبايي اش خيلي ها را به سمت خود كشانده و بي رحمي اش هم جان بعضي از همان خيلي ها را به خطر انداخته. توصيف مناسب براي جاده چالوس همين بي رحم و زيباست. جاده اي كه يكي از پرتردد ترين جاده هاي گردشگري ايران است و پيچ و خم هايش جزو خطرناك ترين مسيرها براي رانندگي. جاده اي كه فقط شهرت داخلي ندارد و براي گردشگران خارجي هم نام آشناست . همين چند وقت پيش بود كه مؤسسه گردشگري «ماتادور» به انتخاب خوانندگان سايتش، جاده چالوس را چهارمين جاده ديدني جهان معرفي كرد. جاده زيبايي كه سفر در آن، مقصد نمي خواهد و خود مقصد است. 78 سال است كه مقصد است؛ از زمان ساختش. جاده اي حدوداً 150 كيلومتري، با آينه هاي معروف كنار پيچ هايش براي جلوگيري از تصادف و بي شمار تابلوي اعلام خطر؛ «از سرعت خود بكاهيد، جاده لغزنده است، سبقت ممنوع؛ خطر سقوط، پيچ خطرناك، حداكثر سرعت 40 كيلومتر، با دنده سنگين حركت كنيد» اما با اين همه خطر، چه چيزي اين همه مسافر را براي تفريح به جاده چالوس مي كشاند؟ جواب در دو كلمه خلاصه مي شود: زيبايي و هيجان؛ طي كردن راهي زيبا و خطرناك در مسيري زيبا و خاطر انگيز.جاده چالوس چهار منزلگاه دارد، چهار منزلي كه مسافران، هر كدام به اشتياق يكي از آنها پا در راه مي گذارند؛ اول تا سد كرج است، پس از تونل كندوان، پايان هزار چم و رسيدن به چالوس. چالوسي كه هم پايان مسير است و هم آغاز دريا. دريايي كه واقعاً بهترين پايان براي طي كردن اين مسير است. براي ثبت ديدني هاي اين جاده زيبا و بي رحم، ما هم روز جمعه اي دست به كار شديم تا سفري در اين مسير داشته باشيم. با تحريريه «سرزمين من» به سفري بياييد از انتها تا ابتداي اين جاده، نه براي رسيدن به مقصدي خاص، براي گذر از آن و ثبت زيبايي هايش. بهانه سفر، خود مسير است و مقصد هم همان.
سر سبزي خبر از ورود به جاده مي دهد. سفر از همان صبح زود و ابتداي جاده با طبيعت سر سبز آغاز مي شود. سمت چپمان ديواره كوه است و سمت راستمان باغ ها يا گذرهايي به روستاهاي اطراف. براي خيلي از مسافران، جاده چالوس يا سفري يک روزه است تا حول و حوش سد و نشستن در باغ هاي پيش و پس آن يا رفتن تا انتهاي آن كه درياي خزر است و ديدن جاذبه هاي بين راه؛ مثل ما كه از ابتداي مسير در شهر كرج سفر جاده اي خود را شروع مي كنيم و مي دانيم كه اين باغ ها و درخت ها تا انتهاي سفر با ما مي مانند.
بي رحم و زيبا
 
اولين چيزي كه جلب توجه مي كند و مثل طبيعت تا آخر سفر همراهمان است، زباله هاي گوشه و كنار جاده است.
انگار مسافران خيال مي كنند وقتي زباله اي را از اتومبيل بيرون مي اندازند، قرار است ناگهان از زمين و زمان محو شود. جالب است كه به هر كس هم مي گويم، از بودن اين زباله ها مي نالد. هر جا كه براي عكاسي توقف مي كنيم، به جز خطر سقوط و تصادف در جاده، بايد مراقب انواع و اقسام زباله ها هم باشيم تا نوک تيز هايشان دخلمان را نياورند. البته اين توقف هاي پياپي هم از مزيت سفر همراه عكاس است؛ مدام بايد توقف كنيم تا عكاس از جاده و هرچه به آن مربوط است، عكاسي كند و در اين بين من هم فرصتي براي بهتر ديدن حول و حوش جاده پيدا مي كنم. البته اين موضوع براي سفري كه مقصدش جاده است مزيت به حساب مي آيد و گرنه جز عكاس، احتمالاً لذتي براي كسي نخواهد داشت. ترافيک از نزديكي هاي «آدران» شروع مي شود؛ همان جايي كه بسياري از گردشگران براي ماندن كنار آبشار معروفش به آنجا مي روند. پليس راه آن را كه رد مي كنيم، چراغ آمبولانسي كنار جاده جلب توجه مي كند. جاده زيبايي چالوس از همان ابتدا بي رحمي خود را به رخ مي كشد؛ پرايد سفيدي در حال سبقت با نيساني برخورد كرده و به گوشه جاده پرت شده. سر نشينان زنده ولي زخمي اند، اين يعني اين بار به خير گذشته. «به اين مسير ناآشنا بوده.» منظور راننده پا به سن گذاشته كناري ما، راننده پرايد داغان شده است. مي گويد تفريح در اين جاده، احتياط مي خواهد؛ «مسير مستقيم كه نيست، هم باريك است و هم دو طرفه. جاده خطرناكي است.»
پيش به سوي سد
 
جاده خطرناك چالوس، پيچ و خم دامنه سرسبز البرز را بالا مي رود و ما هم به دنبالش. البته اين پيچ و خم ها همه را مثل ما با خود نمي برد، بعضي ها گوشه و كنار سرسبزش را براي خوردن صبحانه انتخاب كرده اند؛ زيراندازي انداخته اند و دور هم نان و پنيري مي خوردند. امروز در اين جاده خيلي ها سفر را بايد يک روزه تمام كنند تا صبح شنبه به سر كارشان بروند، براي همين هم جاده را زياد پيش نمي روند. از يكي مقصد سفرش را مي پرسم و مي گويد روستاي سپهسالار، حدوداً 15 كيلومتر بعد از سد كرج؛ «هم خيلي خوش آب و هواست. هم امامزاده دارد.» امامزاده ابراهيم (ع) را مي گويد كه به گفته خادم مقبره، از نوادگان حضرت علي (ع) بوده و سپهسالار لشكر حضرت معصومه (ع) در سفر ديدارشان با امام رضا (ع). مقبره اي زيبا در دل كوه، درون روستايي در پنج كيلومتري غرب جاده چالوس با آبشار و تنگه زيبايش. دوچرخه سوارها يكي يكي از كنارمان مي گذرند. كنار قهوه خانه اي مي ايستند و ما هم. دوازده نفرند و اين طور كه مي گويند هر هفته اين مسير را مي روند تا «شهرستانك» و برمي گردند. مي گويند آنجا هم هواي خوبي دارد و هم كاخ قاجاري شهرستانك را. به ما هم براي رفتن به آنجا توصيه مي كنند. عجله دارند، براي همين قمقمه هايشان را كه پر آب مي كنند، دوباره راه مي افتند.
ما البته روي يكي از تخت هاي قهوه خانه مي نشينيم و براي صبحانه املت سفارش مي دهيم. چاي بعد از آن را كه مي خوريم، دوباره در جاده ايم. پيچي از كوه را كه رد مي كنيم، ناگهان سد كرج تمام قد از دره سمت چپمان سر بالامي كند و خودي نشان مي دهد. همان جايي كه 41 سال پيش «آلبر لاموريس» ــ فيلمساز شهير فرانسوي ــ براي فيلمبرداري قسمت هاي جديد فيلمش «باد صبا»ــ درباره طبيعت و تاريخ ايران ــ با بالگرد در آن سقوط كرد و جان سپرد.
اولين پيچ تند
 
پيچ در پيچ کوه و دره را پايين و بالا مي رويم؛ نه براي رسيدن به مقصد خاصي که براي لذّت بردن از همين پيچ ها و مناظر بين راه. اين پيچ تند يکي از معروف ترين شان است، اولين پيچ تند و پيچ در پيچ جاده که مثل آن را در ادامه مسير زياد مي بينيم.
صداي خروش
 
از سد که فاصله مي گيريم، رودخانه را به حالت اوليه اش تند وخروشان مي بينيم، امّا اين تندي هم زيبايي خاصي دارد. براي همين هم خيلي ها دل به صدا و خروشش مي سپارند و کنارش چادر مي زنند.
ماشين غذاخوري
 
جا براي نشستن و چادر زدن که نباشد، باز هم مي شود سفره را روي صندوق عقب اتومبيل گذاشت و غذايي خورد. روزهاي جمعه، جاده چالوس آنقدر شلوغ مي شود که در جاهايي که مي شود اتومبيل را پارک کرد و گوشه اي نشست، جايي براي چادر زدن و سفره پهن کردن نيست.
سدي براي تفريح
 
عده اي كنار جاده چادر زده اند و عده اي هم كنار رودخانه قرار و آرام گرفته پشت سد، قلاب در آب انداخته اند تا براي تفريح، ماهي «كولي» صيد كنند. اينجا پشت سد كرج است و اين دو گروه، هر دو براي تفريح آمده اند با يک فرق اساسي؛ تازه اتراق كرده هاي كنار جاده، پس از استراحت كوتاهي دوباره راه مي افتند امّا ماهيگيرها از صبح زود آمده اند و تا ظهر هم مي مانند و ماهي مي گيرند. قبل از سد و بعد از سد جاده چالوس، يک تفاوت اساسي در روزهاي تعطيل دارد؛ اگر قبل از آن تک و توک گردشگراني براي استراحت اتراق كرده اند، بعد از آن به قول معروف جاي سوزن انداخت نيست.
از سد مي گذريم و تونل شماره پنج را رد مي كنيم؛ تونل بلند و دست كندي كه انگار بي انتهاست. هر صد متر به صد متر دو طرفش كيوسک هاي تلفني گذاشته اند براي پيام هاي اضطراري. تونل تمام مي شود و دوباره رودخانه آرام پشت سد كرج با ماست. تابلوهاي «خطر ريزش كوه» كم كم كنار جاده خودنمايي مي كنند. حفاظ هاي آهني و بتوني بهمن گير هم كنار جاده هستند براي جلوگيري از همين خطر. كمي مانده تا جاده فرعي «پل خواب»، كنار ديگران توقف مي كنيم. باغات اطراف پر از مسافر است. همه كنار به كنار هم يا چادر زده اند و يا زير انداز انداخته اند. بعضي ها لم داده اند و چايي مي نوشند يا ميوه اي پوست مي كنند، بعضي ها هم كنار رودخانه حالا خروشان نشسته اند. بعضي ها هم راه فرعي كنار پل خواب را به سمت روستاي «ورزن» رفته اند، مسير هفت كيلومتري خاكي و پر پيچ و خم به اين روستا را طي مي كنند، از مناظر زيباي بين راه لذت مي برند و در انتها آبشار زيباي روستا را كه در داخل دره اي عميق قرار دارد، به تماشا مي نشينند.
بيشتر مسافران، جاده چالوس را زياد دور نمي روند تا غروب بتوانند خانه باشند. ما امّا مي رويم. قصدمان انتهاي جاده است و بايد قبل از چهار بعد از ظهر به مرزن آباد برسيم؛ روزهاي جمعه از اين ساعت به بعد جاده از چالوس به سمت كرج يک طرفه مي شود تا سيل گردشگراني كه مسير آمده را برمي گردند، راه رابند نياورند.
بلند ترين و معروف ترين
 
نرسيده به «آسارا» كه منطقه اي كوهستاني است، كنار باغي دوباره توقف مي كنيم. خانم «نوذري» بازي واليبال دو پسر بچه را قطع مي كند و مي گويد پا كوبيدن شان ريشه درخت ها را از بين مي برد. صاحب باغ است و از كساني كه آنجا اتراق كرده اند، در ازاي زماني كه بمانند پول مي گيرد؛ تا غروب، شش هزار تومان. از او مي پرسم كه اگر باغش را دوست دارد، چرا اجازه ورود مي دهد؟ مي گويد: «جنگ شمشير مي كند سوداي پول. كجاست پول؟ مجبورم پسر، به خاطر پول.» مي گويد كسي كه اينجا را براي ماندن انتخاب كرده، بايد قوانينش را بپذيرد؛ «كرايه استفاده بدهد و باغ را هم خراب نكند. واللّه به من صد هزار تومان هم بدهند، در باغ كسي توپ بازي نمي كنم. ريشه درخت ها را اذيّت مي كند.» باغ، يادگار پدر مرحومش يا به قول خودش گنج همّت اوست. البتّه عدّه اي هم گنج همّت ديگران زياد برايشان اهميّت ندارد. جلوتر كه مي رويم، تبر به دستي را مي بينيم كه بالاي درختي رفته و رحم و مروّتي براي جمع كردن هيزم ندارد.
آسارا را رد مي كنيم و چهار كيلومتري «گچسر» در قهوه خانه اي توقف مي كنيم. راه زيادي تا دو راهي «ديزين» نداريم. به مسيري كه مهمّ ترين پيست اسكي ايران را به جاده چالوس وصل مي كند. جاده فرعي «شاه پل» هم صد متري با ما فاصله دارد. همان جاده اي كه طبيعت دوستان و غارنوردان را به سمت غار «يخ مراد» مي برد؛ غاري حوالي روستاي «آزادبر» و روستاي «كهنه ده» در منطقه گچسر با دهانه اي كه سه متر پهنا و هشت متر ارتفاع دارد. بهترين زمان براي ديدن اين غار زيبا، ماه هاي اسفند و فروردين است كه قنديل هاي بسيار زيباي آن در بهترين وضعيت به سر مي برند. البتّه يک نكته مهمّ براي گردشگران، بازديد كامل از اين غار نياز به وسايل حرفه اي غار نوردي دارد. صاحب قهوه خانه كنارمان مي نشيند و كوه رو به رو را نشان مي دهد، «سينه اين كوه را كه پنچ، شش ساعت برويد، به «كرچان» مي رسيد. بلندترين و معروف ترين قلّه اين حوالي البرز. از آن بالا نه تنها دريا پيداست كه در شب، چراغ هاي حضرت عبدالعظيم تهران هم معلوم است.» ما امّا جاده را ادامه مي دهيم تا بلندترين و معروف ترين تونل جاده چالوس؛ تونل «كندوان».
تونل پير
 
مسير را كه جلوتر مي رويم، هفت كيلومتر بعد از گچسر، به تونل يازدهم مي رسيم با نام خاطره انگيزش كندوان. روزگاري صف بلندي از اتومبيل ها منتظر سبز و قرمز شدن چراغ بالاي تونل 73 ساله كندوان مي شدند تا اجازه ورود بگيرند. اين تونل 1883 متري تا سال 1374 كه براي عمليات تعريض بسته شد، يک طرفه بود. براي همين راهنمايي و رانندگي منطقه مجبور بود اتومبيل ها را سِري به سِري از محور شمال به جنوب و جنوب به شمال داخل تونل هدايت كند ولي حالا ما به راحتي از آن مي گذريم. كارگران و مهندسان 77 ميليارد ريال را براي هفت سال روي اين تونل هزينه كردند تا عمليّات تعريضش تمام شود. احتمالاً در روزگار ترافيک كندوان، آش فروشي هاي ورودي اين تونل از اين كه امروز هستند هم سرشان شلوغ تر بوده است.
قبل تر از تونل كندوان هم بازار گُل هاي رنگارنگ است: بعد ازتونل شماره 10، صد متري مانده به مسير فرعي به سمت روستاي «گرماب»؛ انبوهي از لاله و نرگس و سُنبل براي فروش. چايخانه سنتي «نوبند» و رستوران غذاهاي ايراني «لوشا» كه زير نظر سازمان ميراث فرهنگي البرز است هم كنار جاده قرار دارند.
با اينكه كندوان براي خيلي از مسافران روز جمعه پايان سفر است و برگشت به كرج يا تهران؛ اما از شلوغي مسير به سمت چالوس هنوز چيزي كم نشده. گرچه پيچ ها خطرناک تر و درّه ها عميق تر شده اند. به راهي «يوش» در 45 كيلومتري «مرزن آباد» مي رسيم كه راهي است فرعي به سمت روستاي زادگاه «نيما يوشيج» و طبيعت منحصر به فردش. دو راهي را كه رد مي كنيم، «سياه بيشه» خودنمايي مي كند؛ پيچ در پيچ و سبز، پر از رستوران و كافه و قهوه خانه تا سد سياه بيشه كه راهي فرعي به امامزاده حسن (ع) دارد. پيش تر مي رويم و كنار «هفت برادران» توقف مي كنيم براي عكاسي. مثل هميشه كنار هم هستند؛ پنج تخته سنگ عظيم و دو تخته سنگ كوچک در يک رديف. تخته سنگ هايي كه نويد رسيدن به يكي از زيباترين قسمت هاي جاده چالوس را به ما مي دهند؛ گردنه هزار چم.
هزار چم پر پيچ و خم
 
«جاده چالوس است و هزار چم اش.» يک جورهايي درست مي گويد محمد. كنار اولين پيچ اين گردنه زيبا با دوستانش نشسته تا عكس يادگاري بگيرد. آبشار آن سوي كوه را نشانم مي دهد و مي گويد زيبايي اش گولشان زده كه صبر كنند و اينجا عكسي بگيرند. محمّد كه خودش بچه شهسوار است، جاده چالوس را نامردترين و قشنگ ترين جاده توصيف مي كند. وصفي كه كاملاً برازنده هزار چم است. پيچ در پيچ دل كوهستان البرز را پايين مي رويم و درخت و آب همراهي مان مي كند. كوچک ترين اشتباه در اين گردنه مي تواند آخرين اشتباه باشد. پيچ هاي جاده ما را با خود به پايين مي كشند تا كف هزار چم كه زيباترين نقطه گردنه است. طبيعت سبز دو طرف جاده روي سينه كوه كشيده شده و بالا رفته. كمي جلوتر به آبشار سوزني كف هزار چم در سمت راست جاده مي رسيم. آبي كه از بالاي كوه سرازير شده، سوزن سوزن از لابه لاي گياهان پايين مي ريزد و زيبايي منظره را دو چندان مي كند. «نور بخش زرگر» هم مثل همه اين سال ها در دو فصل آغازين سال مشغول كاسبي معروفش است؛ شيشه هاي دوغ خنكي كه زير آب آبشار سوزني گذاشته، خيلي ها را مثل ما وادار به توقف مي كند.
پايان مسير
 
هزار چم تا مرزن آباد 40 كيلومتري راه است و ما بايد با سرعت بيشتري برانيم تا قبل از ساعت چهار بعد ازظهر كه جاده يک طرفه مي شود، اين شهر را رد كنيم. يكي دو كيلومتري مانده به «مكارود» جاده فرعي سمت چپ نويد رفتن به روستاي «دلير» مي دهد؛ 25 كيلومتر مسير فرعي به اين روستاي زيبا و آبگرم آن. ما اما مكارود را رد مي كنيم و به مرزن آباد مي رسيم تا فقط 25 كيلومتر با چالوس و انتهاي جاده فاصله داشته باشيم. خيالمان كه راحت مي شود، ناهار را دير وقت ولي با اشتها در شهر مي خوريم. شهر مرزن آباد راهي به «كلاردشت» دارد؛ يكي از مهم ترين مناطق گردشگري مازندران؛ منطقه اي تاريخي و مشتمل بر چندين پارچه آبادي با جنگل هاي انبوه و سر سبزي مثل «عباس آباد»، رودخانه آبرود، كوه هاي كم ارقفاع و بلندي مثل «علم كوه» و «تخت سليمان».
چهار، پنج كيلومتر بعد از مرزن آباد، جاده فرعي سمت چپ نويد ديدار از درياچه «ولشت» مي دهد؛ درياچه آب شيريني در 14 كيلومتري جاده چالوس و در حدود 20 هكتار وسعت كه منظره زيبا و آب زلال آن خيلي ها را به آنجا مي كشد. ما البته همچنان در جاده چالوس پيش مي رويم. از پارک جنگلي زيباي «فين» مي گذريم و مسير ورودي به كاخ چايخوران در شش كيلومتري شهر چالوس را هم پشت سر مي گذاريم تا تابلوي «به شهر چالوس خوش آمديد» انتهاي سفر را به ما اعلام كند. انتهاي «بلوار تختي» در شهر چالوس، درياي خزر است و محلي براي نشستن رو به روي آن. از ميانه البرز گذشته ايم و به دريا رسيده ايم. جمعه شب است و مسافري از تهران يا كرج نمي بينيم. گردشگران راه خانه شان را گرفته اند تا شنبه صبح سر كار باشند. البته وقت هايي هم هست كه اقامت، اجباري مي شود؛ مرتضي و دوستانش بي دليل نيست كه كنار دريا چادر بر پا كرده اند. اتومبيل شان شيشه دودي بوده و كف آن زيادي نزديک به زمين، براي همين هم پليس چالوس اتومبيل را به پاركينگ برده و آنها هم مجبور لذت بردن از سفرند. چه لذتي بالاتر از ديدن دريا؟ ما هم كنار آنها مي نشينيم و به دريا چشم مي دوزيم.
منبع: سرزمين من، شماره 3

نويسنده:محسن ظهوري/عکس: حسين کريم زاده
 

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

طرز تهیه خاگينــــه تبريـــزی - دهنم آب افتاد :)

 یکی از شباهتهای اکثر خانومها اینه که ،،طرز تهیه انواع استیک و ژیگو رو از برنامه آشپزی دنبال می کنن . آخرش شام همون کوکو سبزی و دم پختک و استانبولی و زقنبود پلـــو و... همین جور غذاهای دم دستی  رو درست میکنن!.............
نتایج یک همه پرسی ، حاکی از آن است ، خیلی هاشون هم ، هنوز نمیدونند "خــــاگیــنه" چیه :))))
 [تصویر: image-8664_4DBF55EA.jpg]
مواد لازم براي 6-5 نفر:
2 عدد تخم مرغ
4 قاشق غذاخوري شير پاستوريزه
نصف پيمانه آرد گندم
نصف قاشق چاي خوري بيکينگ پودر
يک چهارم قاشق چاي خوري زعفران ساييده
به مقدار لازم روغن مايع مخصوص سرخ کردني
يک دوم قاشق غذاخوري دارچين
يک دوم قاشق چاي خوري پودر گل محمدي
يک دوم قاشق چاي خوري پودر هل
يک دوم قاشق چاي خوري پودر زنجبيل
2- 5/1 پيمانه(300- 250ميلي گرم) شربت
4-3 قاشق غذاخوري مغز گردوي خرد شده
1 قاشق غذاخوري پودر پسته يا پودر نارگيل


روش تهيه:

تخم مرغ ها را در يک ظرف بشکنيد و با چنگال کمي بزنيد. شير را اضافه کرده، بيکينگ پودر و آرد را کم کم روي مايه الک کنيد(تا گلوله نشود) و مخلوط نماييد. سپس کمي زعفران، پودر هل و پودر زنجبيل را اضافه کنيد. در تابه ي تفلون مقداري روغن بريزيد تا گرم شود و با قاشق غذاخوري از مايه در روغن ريخته و سرخ کنيد. هر دو طرف آن که طلايي شد، روغن اضافي آن را بگيريد و در شربت قرار دهيد تا کمي شربت به خورد آن برود. از شربت خارج نموده و در صافي قرار دهيد. سپس در ديس بچينيد و از مخلوط دارچين، پودر گل محمدي، زنجبيل و پودر هل روي آن بپاشيد و با گردو، پودر پسته يا نارگيل خاگينه را تزيين و سرو نماييد.

طرز تهيه شربت خاگينه:

براي تهيه شربت، 2 پيمانه شکر را با 1 پيمانه آب و دو پر جوهر ليمو با هم مخلوط کنيد و روي حرارت ملايم قرار دهيد تا به جوش آيد. پس از 5-4 دقيقه از روي حرارت برداريد و 2-1 قاشق چاي خوري زعفران حل شده در آب، به آن اضافه کنيد.

پيشنهادات:

1- برخي افراد براي تهيه خاگينه از ماست استفاده مي کنند. در صورت تمايل مي توانيد به جاي شير از ماست پاستوريزه ي شيرين استفاده کنيد.

2- خاگينه را مي توانيد به طور يک جا در تابه بريزيد و سرخ کنيد. سپس به فرم دلخواه برش دهيد و سرو نماييد.


البته در زبان ترکی بهش میگن گیگناخ



[تصویر: 7z6l10kowokqcmw71ovr.gif]

[تصویر: 7z6l10kowokqcmw71ovr.gif]

[تصویر: 6ty1vvn02pchmnzq955b.gif]

[تصویر: 4khagineh.gif]


[تصویر: image-A9F5_4DD77B5F.jpg]

  تورکون قولی بوکولمز
تورکون بلی اییلمز
بیرکره قالخان بایراق
بیرداها انمز انمز
[تصویر: 102626ADMDRPL1.gif]

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

28 ارديبهشت، روز جهانی بزرگداشت حکیم عمرخیام، مبارکباد

 28 ارديبهشت 1390 مصادف با 18 ماه می 2011  روز  بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری -  فیلسوف، ریاضی‌دان، منجم و شاعر ایرانی،  که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم می‌زیسته است ، گرامی باد.
اسرار عزل را نه تو دانی و نه من  ممممممممممـ  حل این معما نه تو خوانی و نه من
      پس درپس پرده گفتگوی من وتو   مممممممممـ   چون پرده بر افتد نه تو مانی ونه من


بیــــــــــوگرافی :
حکیم عمر خیام (خیامی) در سال ۴۳۹ هجری (۱۰۴۸ میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت.


تلاشهــــا:
خیام در سال ۴۶۱ هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت ۱۸ سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه است. سال دوازده ماه دارد ۶ ماه نخست هر ماه ۳۱ روز و ۵ ماه بعد هر ماه ۳۰ روز و ماه آخر ۲۹ روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.
 
بازگشت به خراسان
بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.


 

 خیام و علم ریاضیات
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. 
 

 وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. 


 
در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
 

خیام و علوم دیگر
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند.



آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست. اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد.


برخیز و بیا بـتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کـنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گـل ما
***
هر چند که رنگ و بوی زیباسـت مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معـلوم نـشد که در طربخانه خاک
نـقاش ازل بـهر چه آراسـت مرا
***
آن قصر که جمشید در او جام گرفـت
آهو بـچـه کرد و شیر آرام گرفـت
بـهرام کـه گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی کـه چگونه گور بهرام گرفـت
***
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریسـت
بی باده ارغوان نـمیباید زیسـت
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
***
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بـند سر زلف نـگاری بوده‌سـت
این دستـه کـه بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
***
این کهنـه رباط را که عالم نام اسـت
و آرامگـه ابلـق صبح و شام اسـت
بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است
قصریسـت که تکیه‌گاه صد بهرام است
***
این یکد و سه روز نوبت عمر گذشـت
چون آب بـجویبار و چون باد بدشـت
هرگز غـم دو روز مرا یاد نـگـشـت
روزیکـه نیامده‌سـت و روزیکه گذشت
***
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
***
چون ابر به نوروز رخ لاله بشـسـت
برخیز و بجام باده کـن عزم درسـت
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رسـت
***
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد بگور و چه گرد بدشت
***
در فصـل بهار اگر بتی حور سرشـت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشـت
هرچـند بـنزد عامه این باشد زشت
سـگ بـه زمن ار برم دگر نام بهشت
***
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست
دریاب که هفته دگر خاک شده‌سـت
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست
***
گویند کسان بهشت با حور خوش اسـت
مـن میگویم کـه آب انگور خوش اسـت
این نـقد بگیر و دست از آن نـسیه بدار
کاواز دهـل شنیدن از دور خوش اسـت
***
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشـت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
***
می نوش که عمر جاودانی اینـسـت
خود حاصـلـت از دور جوانی اینسـت
هـنـگام گـل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینسـت
***
در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌سـت
هر شاخ بنفـشـه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست
***
هر سبزه که برکنار جوئی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا بـخواری نـنـهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
***
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
در پای اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران عالـم چون شد
***
افـسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بـهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شـباب
افـسوس ندانم که کی آمد کی شد
***
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلـل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
***
این قافله عمر عجـب میگذرد
دریاب دمی کـه با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
***
در دهر چو آواز گـل تازه دهـند
فرمای بتا که می به اندازه دهند
از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند
***
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گـلزار هـمی شوید گرد
بلـبـل بـه زبان پهلوی با گل زرد
فریاد همی کند کـه می باید خورد
***
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هسـتی گذرد
می نوش که عمریکه اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد
***
گر یک نفـسـت ز زندگانی گذرد
مـگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
***
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
***
گویند بهشـت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کـن قدح باده و بر دستـم نـه
نـقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
***
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد
انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد
***
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
***
یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعـه می مملکـت چین ارزد
جز باده لعـل نیسـت در روی زمین
تلـخی کـه هزار جان شیرین ارزد
***
خشـت سر خم ز ملکت جم خوشتر
بوی قدح از غذای مریم خوشـتر
آه سـحری ز سینـه خـماری
از نالـه بوسـعید و ادهم خوشـتر
***
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانـها کـه بجایند نپایند بسی
و آنها که شدند کس نـمیاید باز
***
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
در پیش نهاده کلـه کیکاووس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس
***
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
***

تعادل سنگها ، جلوه هایی متفاوت از مفهوم عـــدالـــت

تعادل سنگها


تصاویر زیر از تعادل سنگهای در طبیعت گرفته شده است که شاید در نگاه اول کاملا ساختگی به نظر برسد اما تعادل این سنگها واقعی است و در بعضی از عکس های این دستکاری های توسط انسان شکل گرفته است .

Art of Balancing Stones
Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones


Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

Art of Balancing Stones

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

چرا خانم ها بعد از ازدواج خیانت می کنند؟ آخه به چه مناسبت ؟!


معمولاً تعداد مردهایی که به همسر خود خیانت می کنند از تعداد زنانی که به شوهر خود خیانت می کنند بیشتر است. ولی تحقیقات اخیر نشان می دهد که در سال های اخیر تعداد زنان خیانتکار نسبت به قبل بیشتر شده است.
به گزارش ایران ویج ، موسسه Coffee and Company بریتانیا در یکی از پژوهش های خود نشان داد که از ۳۰۰۰ شرکت کننده، ۲۰ درصد زنان به خیانت به همسران خود اعتراف کرده اند. اما چرا زنان به شوهران خود خیانت می کنند؟ در اینجا به ۱۰ مورد اشاره می کنیم که شاید بعضی از آنها شما را متعجب کنند.

● انتقام جویی
گاهی بی وفایی یک زن از حس انتقام جویی او ناشی می شود. گاهی زنان بر خلاف میل باطنی خود به شوهر خود خیانت می کنند تا به او بفهمانند حس مورد خیانت قرار گرفتن چه قدر دردناک است. و جالب اینکه در خیلی از موارد این حربه زنان جواب می دهد. دکتر بنی وِیل می گوید ” مردها به اندازه زنان احساساتی نیستند بنابراین در اکثر مواقع درد و رنج ناشی از خیانت همسر را درک نمی کنند، مگر اینکه خودشان طعم آن را بچشند.” زنان با این کار در واقع می خواهند شرایطی برابر با شوهر خود داشته باشند چون احساس می کنند آنچه تا به حال به آن پایبند بوده اند دیگر اعتبارو ارزشی ندارد.

● بی تفاوتی همسر
گاهی بی وفایی زنان از احساس نادیده گرفته شدن یا بی تفاوتی همسر نسبت به مسائل و مشکلات ناشی می شود. روث هوستون، کارشناس و موسس سایت معتبر infidelityAdvice.com، می گوید ” اکثر زنان ابتدا سعی می کنند به همسرشان بفهمانند که مشکلی وجود دارد و چیزی آنها را ناراحت کرده است. اما اگر شوهر متوجه این اشارات غیرمستقیم نشود، به همسر خود بی اعتنایی کند یا گلایه های او را جدی نگیرد، زن به خیانت روی می آورد چون احساس می کند راه دیگری نمانده است.”

● احساس ناامنی و خلاء عاطفی
زنان نیاز دارند که دوست داشته شوند و مورد تحسین و قدردانی قرار گیرند. مییرز، کارشناس خانواده، می گوید ” خیانت معمولاً زمانی اتفاق می افتد که زنی احساس کند آن طور که باید و شاید مورد علاقه و توجه همسرش قرار نمی گیرد و همسرش قدر او را نمی داند. معمولاً زنان به سمت مردهایی دیگر جذب می شوند چون از زبان آنها تعریف ها و تحسین هایی را می شنوند که از زبان شوهر خود نمی شنوند.” زنان دوست دارند همیشه به چشم همسرشان خاص و فوق العاده باشند و تشنگی و عشق او را احساس کنند.

● بازگشت به روابط قبلی
میرز می گوید ” بازگشت به روابط قبلی راهی آسان برای یافتن کسی است که بتواند کمبودهای زندگی زنان را برای مدتی کوتاه جبران کند. البته این راه حل بسیار مقطعی است و نمی تواند تاثیر ماندگاری داشته باشد. البته آنچه زنان می خواهند شخص قبلی نیست بلکه یا احساساتی است که در رابطه قبلی تجربه کرده اند و یا دیدی است که در آن زمان نسبت به خود داشته اند.” به عقیده ویل ” بازگشت به روابط گذشته باعث می شود زنان احساس جوانی، سرزندگی و جذابیت کنند. “

● رابطه طولانی و یکنواخت
اکثر زوج هایی که برای مدت طولانی با هم زندگی کرده اند، کم کم احساس می کنند آن حرارت و عشق روزهای اول را ندارند. بومن، کارشناس خانواده، می گوید ” روزهای اول یک رابطه زمانی هستند که احساس می کنید انتخاب شده اید و مورد توجه و علاقه هستید. اما در مورد روابط طولانی قضیه کاملاً متفاوت است چون دیگر هورمون هایی که در اوایل رابطه با دیدن طرف مقابل در بدنتان ترشح می شد کمتر شده اند.” البته این مشکل اجتناب ناپذیر نیست و تکنیک هایی برای مبارزه با احساس یکنواختی و تولید دوباره هورمون ها وجود دارد. مثلاً می توانید هر روز همسر خود را به مدت ۲۰ ثانیه در آغوش بگیرید و حرف های عاشقانه بزنید. ویل می گوید ” نکته جالب اینکه عدم وجود اختلاف و مشاجره همیشه نشان خوبی نیست. دعوا و جدل گاهی عشق ما را بیشتر می کند. آمار نشان می دهد زوج هایی که همیشه رابطه ای آرام و بدون تنش دارند بیشتر در معرض خطر خیانت و بی وفایی هستند.”

● ترس از خیانت شوهر
بسیاری از زنان خیانت و بی وفایی را جزئی جدایی ناپذیر از شخصیت مردان می دانند و به همین دلیل همیشه دچار استرس و ترس هستند، حتی اگر شوهرشان واقعاً به آنها خیانت نکند. گاهی بی وفایی و شروع یک رابطه مخفیانه راهی است برای کاهش این اضطراب.

● روابط زناشویی سرد و یکنواخت
زوج هایی که برای مدت طولانی در کنار هم زندگی کرده اند معمولاً از یکنواختی و سردی روابط جنسی شکایت می کنند. در پژوهشی که در سال ۲۰۱۰ صورت گرفت، ۸۱ درصد از زنان می گفتند روابط زناشوییشان سرد و قابل پیش بینی شده و دیگر جذابیتی ندارد. مِیِر می گوید ” گاهی زنان برای ایجاد تنوع و تجربه های جدید مرتکب خیانت و بی وفایی می شوند.”

● نبود نقاط مشترک
اگر زنی احساس کند که دیگر دغدغه یا علاقه مشترکی با شوهر خود ندارد، ممکن است به طرف کس دیگری جلب شود که این دغدغه ها و علایق را دارد. اکثر زوج ها در روزهای اول آشنایی احساس می کنند کسی را پیدا کرده اند که مثل آنها فکر می کند و با آنها همدل و همفکر است. اما در بسیاری از موارد بعد از چند سال این احساس از بین می رود. هوستون می گوید ” بعضی از زنان برای مبارزه با احساس تنهایی و خلاء به بی وفایی روی می آورند. “

● بیماری
زنانی که به بیماری ها خطرناک مانند سرطان سینه مبتلا می شوند، ممکن است ناگهان دیدی متفاوت به زندگی پیدا کنند، همه قسمت های زندگی خود را از اول مرور کنند و به مرگ و نیستی بیشتر فکر کنند. بومن می گوید ” بدتر اینکه این زنان ممکن است احساس کنند درست زمانی که بیش از همیشه به شوهرانشان نیاز داشته اند تنها مانده اند و دیگر مورد توجه شوهرانشان نیستند. احساسات این زنان آسیب پذیر می شود و برای جبران این کمبودها و احساسات منفی به خیانت روی می آورند. این احتمال هم وجود دارد که احساس کنند زمان زیادی برایشان باقی نمانده و باید از زمانی که دارند بیشترین استفاده را بکنند. “

● جلب توجه و ماجراجویی
ویل عقیده دارد ” زنان ممکن است احساس کنند که کسی قدر آنها را نمی داند. آنها همه زمان خود را به کارهای خانه اختصاص می دهند، کارهای خانه را انجام می دهند، از بچه ها مراقبت می کنند… حتی بسیاری از آنها بیرون از خانه هم کار می کنند. آنها می خواهند مورد احترام قرار بگیرند و ارزش زحمت هایشان شناخته شود.” هوستون می گوید ” زنان همچنین به دنبال کمی هیجان و سرگرمی در زندگی هستند . بسیاری از این زنان تنها به کمی محبت و توجه نیاز دارند. زنی که در زندگی زناشویی خود از شادی و هیجان و تنوع کافی برخوردار باشد و رابطه ای گرم و صمیمی با شوهر خود داشته باشد هرگز خیانت نمی کند.”

مجله خانواده سبز

10 درس طلایی از آلبرت انیشتین


1. کنجکاوی را دنبال کنید

"من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم"

چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟
من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد.
به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام.
شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟
پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.



2. پشتکار گرانبها است
"من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم"
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.
پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید.
با پشتکار می توانید بهتر به مقصد برسید.



3. تمرکز بر حال
"مردی که بتواند در حالی که دختر زیبایی را می بوسد با ایمنی رانندگی کند، به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن هست نمی دهد"
پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی.
من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز.
یاد بگیرید که در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام می دهید.
انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است.



4. تخیل قدرتمند است
"تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیــل به مراتب از دانش مهم تر است"
آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید؟
تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های شما در آینده است.
نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است.
آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟
اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.



5. اشتباه کردن
"کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد"
هرگز از اشتباه کردن نترسید چون اشتباه شکست نیست.
اشتباهات شما را بهتر، زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید.
قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید.
من این را قبل گفته ام، و اکنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید.



6. زندگی در لحظه
"من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم، خودش بزودی خواهد آمد"
تنها راه درست آینده شما این است که در همین لحظه باشید.
شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید.
بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید.
این تنها زمانی است که اهمیت دارد، این تنها زمانی است که وجود دارد.



7. خلق ارزش
"سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید"
وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید بلکه وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید.
اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می کنید.
استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید.
بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد.
تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد.



8. انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید
"دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن"
شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.
برای اینکه زندگی تان تغییر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.



9. دانش از تجربه می آید
"اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است"
دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد.
شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید.
تکلیف چیست؟ دنبال کسب تجربه باشید!
وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نکنید. دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید.



10. اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید
"اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد"
دو گام هست که شما باید انجام بدهید:
اولین گام اینکه شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید، این یک امر حیاتی است.
گام دوم هم اینکه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید.
اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شماست.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

عکسهای مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری

ایرج قادری ، کارگردان و بازیگر خوب و پیشکسوت ایرانی در گذشت، او چند مدتی بود که به علت بیماری در بستر به سر میبرد، وی در تایخ ۱۶ اردیبهشت دار فانی را وداع گفت.


مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi
ایرج قادری متولد ۱۳۱۴ تهران، دارای تحصیلات ناتمام در رشته پزشکی و داروسازی است . وی فعالیت سینمایی را سال ۱۳۳۴ با بازی در فیلم «چهار راه حوادث» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان آغاز کرد. او سال ۱۳۴۱ شرکت سینمایی «پانوراما» را به همراه موسی افشار تأسیس کرد… فهرست کامل فعالیت‌های ایرج قادری از این قرار است:
فعالیت‌های حرفه‌ای

کارگردان
شبکه (۱۳۸۹)
پاتو زمین نذار (۱۳۸۷)
محاکمه (۱۳۸۵)
آکواریوم (۱۳۸۴)
چشمان سیاه (۱۳۸۱)
سام و نرگس (۱۳۷۹)
شهرت (۱۳۷۹)
طوطیا (۱۳۷۷)
پنجه در خاک (۱۳۷۶)
نابخشوده (۱۳۷۵)
می‌خواهم زنده بمانم (۱۳۷۳)
تاراج (۱۳۶۳)
برزخی‌ها (۱۳۶۱)
دادا (۱۳۶۱)
برادر کشی (۱۳۵۷)
پشت و خنجر (۱۳۵۶)
حکم تیر (۱۳۵۶)
دو کله شق (۱۳۵۶)
سرسپرده (۱۳۵۶)
بت (۱۳۵۵)
بیدار در شهر (۱۳۵۵)
سینه چاک (۱۳۵۵)
رفیق (۱۳۵۴)
هدف (۱۳۵۴)
هوس (۱۳۵۴)
قفس (۱۳۵۳)
بی حجاب (۱۳۵۲)
بیقرار (۱۳۵۲)
اتل متل توتوله (۱۳۵۱)
عطش (۱۳۵۱)
برای که قلب‌ها می‌تپد (۱۳۵۰)
جان سخت (۱۳۵۰)
نقره داغ (۱۳۵۰)
خشم عقابها (۱۳۴۹)
سکه شانس (۱۳۴۹)
رابطه (۱۳۴۸)
سوگند سکوت (۱۳۴۸)
بسترهای جداگانه (۱۳۴۷)
شاهراه زندگی (۱۳۴۷)
لیلاج (۱۳۴۵)
داغ ننگ (۱۳۴۴)

نویسنده

آکواریوم (۱۳۸۴)
سام و نرگس (۱۳۷۹)
پنجه در خاک (۱۳۷۶)
لیلاج (۱۳۴۵)

بازیگر

شبکه (۱۳۸۹)
پاتو زمین نذار (۱۳۸۷)
محاکمه (۱۳۸۵)
آکواریوم (۱۳۸۴)
شهرت (۱۳۷۹)
برزخی‌ها (۱۳۶۱)
دادا (۱۳۶۱)
پنجمین سوارسرنوشت (۱۳۵۹)
برادر کشی (۱۳۵۷)
لبه تیغ (۱۳۵۷)
پشت و خنجر (۱۳۵۶)
حکم تیر (۱۳۵۶)
دو کله شق (۱۳۵۶)
سرسپرده (۱۳۵۶)
طغیانگر (۱۳۵۶)
کوسه جنوب (۱۳۵۶)
بی نشان (۱۳۵۵)
بیدار در شهر (۱۳۵۵)
چلچراغ (۱۳۵۵)
سینه چاک (۱۳۵۵)
پلنگ در شب (۱۳۵۴)
رفیق (۱۳۵۴)
شاهرگ (۱۳۵۴)
عمو فوتبالی (۱۳۵۴)
هدف (۱۳۵۴)
هوس (۱۳۵۴)
ترکمن (۱۳۵۳)
دکتر و رقاصه (۱۳۵۳)
قفس (۱۳۵۳)
مرگ در باران (۱۳۵۳)
موسرخه (۱۳۵۳)
بی حجاب (۱۳۵۲)
بیقرار (۱۳۵۲)
بیگانه (۱۳۵۲)
شلاق (۱۳۵۲)
مترس (۱۳۵۲)
ناخدا باخدا (۱۳۵۲)
نامحرم (۱۳۵۲)
اتل متل توتوله (۱۳۵۱)
توبه (۱۳۵۱)
عطش (۱۳۵۱)
برای که قلب‌ها می‌تپد (۱۳۵۰)
جان سخت (۱۳۵۰)
دل‌های بی آرام (۱۳۵۰)
غلام ژاندارم (۱۳۵۰)
میعادگاه خشم (۱۳۵۰)
نقره داغ (۱۳۵۰)
آژیر خطر (۱۳۴۹)
خشم عقابها (۱۳۴۹)
کوچه مردها (۱۳۴۹)
جدایی (۱۳۴۸)
جیب بر خوشگله (۱۳۴۸)
رابطه (۱۳۴۸)
سوگند سکوت (۱۳۴۸)
بسترهای جداگانه (۱۳۴۷)
تک تازان صحرا (۱۳۴۷)
دشت سرخ (۱۳۴۷)
رودخانه وحشی (۱۳۴۷)
شاهراه زندگی (۱۳۴۷)
دو انسان (۱۳۴۵)
لیلاج (۱۳۴۵)
مأمور دو جانبه (۱۳۴۵)
داغ ننگ (۱۳۴۴)
فریاد دهکده (۱۳۴۴)
بن بست (۱۳۴۳)
نیرنگ دختران (۱۳۴۳)
تار عنکبوت (۱۳۴۲)
ور پریده (۱۳۴۱)
ورپریده (۱۳۴۱)
گلی در شوره زار (۱۳۴۰)
ماجرای جنگل (۱۳۳۹)
چشمه آب حیات (۱۳۳۸)

تهیه کننده
شبکه (۱۳۸۹)
آکواریوم (۱۳۸۴)
پشت و خنجر (۱۳۵۶)
موسرخه (۱۳۵۳)
لیلاج (۱۳۴۵)
داغ ننگ (۱۳۴۴)
بن بست (۱۳۴۳)
تار عنکبوت (۱۳۴۲)
ماجرای جنگل (۱۳۳۹)

تدوین

پنجه در خاک (۱۳۷۶)

مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-1
 مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-2
مزار ایراج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-3
محل دفن ایرج قادری در بی بی سکینه
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-10
 مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-4
گزارش تصویری از مراسم تدفین ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-5
عکس های ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-6
ایرج قادری در بی بی سکینه
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-7
 مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-8
 مراسم ختم مرحوم ایرج قادری
مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری - Iraj Ghaderi-9