۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

بازار کریسمس 2013 در تهران+عکس

کریسمس را به کسی تبریک نمیگوینم ،  چرا که این جماعت جملگی  در حال توهیبن  به حضرت عیسی مسیح (ع) هستند .آیا ایشان آن همه رنج و مشقت  را  به جان خریدند تا  روز میلادشان بهانه ای شود برای جشن و پایکوبی  مردم ، و سر پیچی هر چه بیشتر از  سفارتشان ؟  جواب  آن همه رنج و مصیبت  را اینگونه  باید داد ؟!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

گردآوری و تنظیم:گروه فرهنگ و هنر پرشین پرشیا

جام جم آنلاین :منبع

 

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

وضعیّت اسفناک مدارس كرمان(بدتر از شین آیاد)+عكس


پیش از خواندن گزارشی که  در آدرس  پایگاه خبری  598 ،  منتشر شده  است . حتما این مسئله را در نظر داشته باشید که مسئولیت بروز  چنین فجایعی ، پیش از هر نهاد و سازمان دولتی ،  متوجه همه  ایرانیانیست که به طرق گوناگون ازوقوع  آنها مطلع میشوند و اتفاقا خیلی هم تحت تاثیر قرار گرفته ، تاسفات خود را ابراز میکنند.. اما عمــــــلا ،  درموضع گیری هائی که پیرامون چنین موضوعاتی اتخاذ میکنند ، ذره ای از منافع و مطامع شخصی  خودشان  را نادیده نمیگیرند و  برای اینکه هیچ یک از روابط شخصی خودشان به مخاطره نیافتد ، در برخورد  با صغیر و کبیر ، دوست و دشمن ، ظالم و مظلوم ، جانی و قربانی ، غارتگر و مال باخته و .... نهایت چاپلوسی  و محافظه کاری را  به خرج میدهند. و ذره ای هم بابت این رفتار غیر اخلاقی و غیر انسانی خودشان شرم  نمیکنند. .نمیدانم به چه آئینی هستید و موضوعاتی مثل معاد و آخرت را چگونه،  و تا چه اندازه ای  باور دارید ؟ اما  خیالتان کاملا راحت و آسوده باشد که حتی  اگر بهشت و دوزخی در کار نباشد ، ما ایرانیان  چنان در کشت و کار مزارع آخرتمان کوشا بوده ایم ، که  حتی همین دنیا را هم برای خودمان و اطرافیانمان  تبدیل به جهنم  کرده ایم  و ادعاهایمان در خصوص داشتن یک زندگی شرافتمندانه   ، توهمی پوشالی  بیش نیست.
تاريکي  وضعيت نفس گيري است که  استعمار (نوین )، به جز فراهم کردن  بخشی از بستر های لازم ، نقش دیگری در شکل گیری و تحقق آن ندارد.  یعنی مسئولیت  کليه مراحل شکل گیری ، تثبیت و  تداوم چنین اوضاع و احوال شرم آوری  بعهده  خود  شب زدگان  است . به این ترتیب که به دلیل نداشتن کنترل بر روی احساسات و عواطف شخصی خودشان ،  دائما توانائی های ویژه ای  مثل"عقل و شعور"-" وجدان و خــــرد" - "اراده و اختیار" خود را  از کف میدهند و  در قبال عمل کردن به همان  فرایض دینی خودشان ،   حفظ ارزشهاي اخلاقي ، انجام تکاليف  اجتماعي ،  دفاع از حقوق مظلومان و مستمندان ،  و موضوعاتی از همین دست،هيچگونه  تعهد و مسئوليتي را احساس  نمیکنند ، مگر  در حد ابراز تاسفات نمایشی ، یا  اظهار  نظرهای محافظه کارانه ، و یا  اعتراضات بی پایه و اساسی  که ، کم کم  تبدیل به عادت میشوند. حال آنکه ،  حتی فعالیتهائی که انسانها واقعا با نیتهائی کلاملا خیرخواهانه و صرفا  برای دفاع از حقوق همنوعانشان انجام میدهند نیز ، تنها زمانی ثمر بخش خواهند بود  که هوشیارانه و با علم و آگاهی انجام شوند. امروز ، به راحتی میتوان تشخبص داد که  عملکرد عدالتخواهانه بسیاری از ما ایرانیان ، کاملا از روی عادت است و هیچ گونه اختیار عملی برای مدیریت و کنترل اعمال و رفتارمان نداریم.

"مثل  همان کسلنیکه از روی عادت نماز میخوانند و در طول مدت نماز خواندشان ، به همه چیز  و همه کس  فکر میکنند   به جز خود  خدا وند."
با این اوصاف ، آیا  دم زدن  از انسانیت و اخلاق انسانی  برای ما  ایرانیان ، ادعای گزافی به حساب نمی آید ؟؟!

سخنم را با قطعه شعری از سروده های استاد گرامی " مسعود صدر" به پایان میبرم و امیدوارم این شب سیاه  گمراهی و تبهکاری ما ایرانیان ، پیش از اینکه ، دیگر بر سر شب و روز هم اختلاف نظز پیدا کنیم ، به پایان برسد و روزگار صل خویش را  ( به خیر و سلامتی )واقعا باز جوئیم. 
پاينده و جاويد ايران
خاک پاي همه سربازان راستين و آزاديخواهان فهيم ايرانزمين
Marshal.Rainbow

عصای دست استبداد مائیم /// نخستین عضو حزب باد مائیم
 به هر سو میوزد آن سو هستیم /// زمانی شیخ و گاهی شه پرستیم
 زپا افتاده و گم کرده راهیم /// مصدق راه برفرمان شاهیم
 نسیم زنده باد صبحگاهیم //// نسیم مرده  باد شامگاهیم
 تماشائیست این تفریط و افراط /// چه باید گفت جز هبهات هیهات
رجانیوز - محمّدرضا فراهانی: "تیغ سیاه"، "چهارتخته"، "بوسه هاک"، "کلچات" و... ناکجا آبادهایی هستند از شهرستان عنبرآباد استان کرمان و کشور ایران در پاييز سال 91 که کلاس‌های درس‌شان چادری است آنهم بدون امکانات و بخاری و صندلی و زیلو و تابلوی وایت برد و امکانات آموزشی و حتی دستشویی! تا چه برسد به کامپیوتر و اینترنت و....
معلم، دل پرخونی داشت می‌نالید از نبود امکانات آموزشی و مشکلات عدیده تحصیلی بچه‌ها، بچه‌ها مثل بید می لرزیدند از سرما؛ کلاس چادری با زمین سرد بدون بخاری و بدون فرش؛ تازه اینها خوب بودند اما چه می‌کردند بچه‌های راهنمایی دختر و پسر که باید تا مردهک می رفتند.
راستی نگفتم که آمدنی سر سه راهی "کوشکمور" دیدیم سه تا بچه مدرسه‌ای کنار جاده روی خاک‌ها نشسته‌اند پرسیدم بچه ها چرا اینجا نشسته اید؟ گفتند: منتظریم ماشین بیاید تا برویم روستا. گفتم: بپرید بالا! حسابی خوشحال شدند. رفتیم تا سر روستای تیغ سیاه، علی زد به شیشه، نگه داشتیم. گفت: می‌خواهم بروم روستای آغین؛ یک ساعت باید پیاده می رفت تا به آغین برسد دو نفر دیگرشان بچه روستای چهارتخته بودند بعد از گذشتن از کلی جاده خاکی و پشت سر گذاشن تیغ سیاه پایین و تیغ سیاه بالا، تازه به چهار تخته میرسیدی می گفت: هر هفته باید پیاده بیاییم تا سرجاده و بعد برویم تا سر کوشکمور و دوباره منتظر ماشین بمانیم برای بخش مردهک.
رفتیم و رفتیم تا به کلاس کپری روستای چهارتخته رسیدیم؛ بچه‌ها را صدا کردیم بیایند کلاس، دیدم از دور یك كودك عصا زنان می آید. دقت که کردم دیدم نابینا است. خیلی تعجب کردم، علت را پرسیدم گفتند: این یکی فقط نیست بلکه برادر و خواهر و پسر عمویش نابینا هستند. تعجبم دو چندان شد. گفتند به دلیل نبود خانه بهداشت در روستا و عدم رعایت مسائل بهداشتی توسط والدین، بچه‌ها نابینا به دنیا آمده‌اند. مدرسه‌ای مخصوص نابینایان هم فقط در کرمان است و براي همين اینها براي تحصيل باید تا کرمان می‌رفتن؛ حالا تصور کنید چهارتخته جاده خاکی و صعب العبور بخش مردهک شهرستان عنبرآباد کجا و کرمان کجا؟ پدر کارگرشان در کرایه ایاب و ذهاب سه بچه نابینایش عزا گرفته بود.
این اولین و آخرین روستایی نبود که مجهز به کلاس کپری بود بلکه روستاهای تیغ سیاه بالا و بوسه هاک و کلچات و غیره... به این کلاس‌های مدرن و پیشرفته مجهز بودند! یک کلاس چادری کهنه با زیلويی کثیف و نصفه، به حدّی که زیلو نصف کلاس را بیشتر نمی‌پوشاند به ناچار تعدادی از بچه‌ها روی خاک می‌نشستند. تازه باران هم آمده بود و همان زیلوی نصفه و کثیف را هم خیس کرده بود و بچه‌ها ناچار بودند روی همان زیلوی نمناک بنشینند و درس عدالت را بخوانند.
یک کلاس چادری تنها با یک معلّم برای 17 دانش آموز دختر و پسر اوّل تا پنجم ابتدائی که قرار بود با خرده گچ‌های ریز و کوچک مشق ایثار و گذشت و عدالت و کرامت را یاد بگیرند؛ وقتی گچ‌های ریز و کوچک را در کنار تخته سیاه رنگ و رو رفته کلاس کلچات دیدم یاد آن حدیث شریف حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) افتادم که در نامه‏اى به كارگزاران خويش میفرمایند:
 َدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار
قلمهاى خود را نازك بتراشيد، و فاصله‏هاى ميان سطرها را كمتر كنيد، و چيز زيادى ننويسيد، و فقط مقصود را رسانده و لب مطلب را بگویید و از پرنويسى خوددارى كنيد، زيرا اموال مسلمانان (به همین میزان ) تحمّل ضرر و زیان را ندارد الخصال، ج‏1، ص: 310
بازهم دست مریزاد به همّت مسئولین آموزش و پرورش؛ چرا که روستاهایی بودند که حتی این کلاس کپری را هم نداشتند مثل روستای سنته و...جالب تر از اين یک معلم بود و دو کلاس در دو روستا؛ آقا معلّم باید هر روزه این جاده صعب العبور را طی می‌کرد. نبود، وسیله نقلیه مناسب را به این مشکل اضافه بفرمایید. روستای بوسه هاک کجا و روستای کلچات کجا! جالبتر اینکه معلم این دو روستا بعلت تحصیل در دانشگاه چهارشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها هم حضور نداشت.
دلم بیشتر از آنکه برای دانش آموزان این روستا بسوزد برای دانش آموزان سنته می‌سوخت که این راه صعب العبور (یک ساعت پیاده روی) را باید در دل زمستان طی می‌کردند تا به کلاس کپری بوسه هاک برسند جاده صعب العبور و پای پیاده و هوای سرد و بچه کوچک و دست و پای یخ زده و نبود حتّی یک بخاری نفتی! و نشستن بر روی خاک و شکم گرسنه و یک معلّم برای 17 نفر آنهم در 5 سال تحصیلی متفاوت و برگشت با پای پیاده و کیف سنگین؟!
از حضرات آقازاده و مسئول که در حل معادلات سه هزار میلیادی ید طولای دارند، تقاضامندیم این معادله ده مجهولی را حل بفرمایند و مجهول یازدهمی را هم اضافه بفرمایند که چگونه می شود رقابت علمی این دانش آموزان با شمايی که در اوج امکانات تحصیلی و آموزشی هستید عادلانه باشد؟ آیا می‌دانید منصبی را که شما بر آن تكيه زده‌ايد به چه قیمتی نصیبتان شده است؟ مگر نشنيديد كه حضرت اميرالمومنين(عليه السلام) فرمودند:
فَاِنَّ لِلاَقصي مِنهُم مِثلَ الَّذي لِلاَدني؛ برای دورترین نقطۀ، همانند نزدیک ترین آنان سهم و حقوقی مساوی وجود دارد. نهج البلاغه نامۀ 53
البته از چنین کلاسی و چنین امکاناتی و چنان معلمی بیش از اینهم انتظار نمی رفت و جای ایراد نبود که چرا دانش آموزان مقطع چهارم ابتدایی نماز صبح را سه رکعت، نماز ظهر را چهار رکعت، نماز عصر را پنج رکعت، نماز مغرب را شش رکعت و نماز عشاء را هفت رکعت می‌دانستند. شاید از اینها که كودك بودند خیلی انتظار نمی‌رفت ولی قصه آنگاه دردناک تر می‌شد که حتی بزرگ‌سالان هم تیمم کردن را بلد نبودند تا چه رسد به وضو و غسل و نماز و روزه؛ واجباتي مثل نماز آیات و نماز میت را که اصلاً نبايد صحبتش را كرد؛ اموات‌شان را غسل می‌دادند بدون سدر و کافور! (اگه بخواهم دقیق تر بگم اینکه برگ سدر را از درخت سدر کنده در آب می ریختند و همان را روی میّت می ریختند.) و خاک می‌کردند، بدون حنوط!
گفتم تیمم کن گفت ما تیمم محلی می کنیم، دستش را زد به خاک و شروع کرد به وضو گرفتن اما نه با آب بلکه با خاک، گفتم وضو بگیر بلد نبود به دیگری گفتم گفت ما وضوی محلی می گیریم اول دستش را شست بعد صورتش را، گفتم: غسل كن. باز هم جواب همان بود. ظاهراً جوابها از قبل لو رفته بود همه یکی بود «بلد نیستیم!» گفتم: نماز بخوان بازهم همان جواب‌های قبلی، اما یکی مرادنگی کرد و گفت آقا ما جای نماز زیارت می کنیم با تعجب گفتم زیارت؟ بله؛ اوج معرکه اینجا بود زیارتگاه حضرت مشکل گشا، زیارتگاه سه پیامبران، قدمگاه امیرالمومنین(علیه السّلام ) و...
می‌گفتند به جای نماز گاهی می‌آییم زیارتگاه و زیارت می‌کنیم. زیارتگاه که چه عرض کنم! بتکده بود آنهم در قرن 21 به صورت مربع سنگ چیده بودند، وسطش هم سنگ ریخته بودند. باید کفشت را بیرون می‌آوردی با احترام سنگ ورودی را می‌بوسیدی بعد باید سه بار دور سنگهایی که در وسط چیده شده بود می گشتی، بعد سنگ‌های وسط را بوسه می‌زدی بعد مقداری از خاک زیر سنگ بر می‌داشتی و می‌خوردی، بعد جارو بر می‌داشتی و قدمگاه را جارو می‌زدی و با تمام احترام عقب عقب بیرون می‌رفتی (البته نحوۀ زیارت در قدمگاه مختلف، کمی با هم متفاوت بود.)
وقتی با جوانان‌شان صحبت می‌کردیم که چرا، این كار حرام است و بدعت؟ پاسخ مي‌دادند: ما که به امام رضا ( علیه السلام ) و سایر ائمه (علیهم السلام ) دسترسی نداریم به همین طریق زیارت می کنیم و سلام می‌دهیم.
البته این کرامات خیلی هم جای تعجب نداشت چرا که بعد از گذشت 34 سال از نظام مقدس تا به حال حتی یک روحانی پایش را به آن روستا باز نشده بود.
صبح ساعت شش و نیم از عنبرآباد حرکت کردیم؛ ساعت 10 بود که تازه رسیدیم سنته، شب در سنته ماندیم. اگرچه نمي‌توانستيم عملاً مشکل‌شان را حل کنم اما می‌توانستيم با خوابیدن و لو یک شب، با آنها همدردي كنيم و کمی از گله‌مندی و ناله آنان بکاهيم.
آن شب کپرنشینان خوشحال شده بودند که چه بسا اگر ما دهها هزار تومان هم به آنان می دادیم آنقدر خوشحال نمی‌شدند. . آن شب فهمیدیم که محرومین و بیغوله‌نشینان از ما و مسئولین تکلیف مالایطاق نمی‌خواهند. بیش از توان مسئولین انتظار ندارند. آنها فقط می‌خواهند مسئولین دردشان را بچشند و مردمی باشند، اگر نمی‌توانند کمک کنند.
کپرنشینان انتظار دارند که فرماندار و بخشدار حداقل در طی کل دوره مسئولیت‌شان برای یک بار هم كه شده بیایند و در بین کپرنشینان شب را سپري كنند. یک شب بیایند بخوابند تا برق رفتن یک شب در میان را تجربه کنند، تا سوز سرما را تا به صبح بچشند، تا دستشویی رفتن در بیابان در تاریکی شب در بین هزاران مار و عقرب و جانوران گزنده را تجربه کنند، تا حمام رفتن در شب تاریک و سرد زمستانی را در بیابان تجربه کنند، تا در کنار دلستر و نوشابه و شربت، کمی هم آب آلوده بیاشامند، تا برای یکبار هم که شده جاده صعب العبور را تجربه کنند.
می‌گفتند یک شب برق داریم؛ سه چهار شب نداریم. نفت که نداشتند، برق هم که نبود کپر سرد شده بود، موقع خواب یک تشک زیر و سه پتو روی‌مان انداختیم ولی هوا خیلی سرد بود. خواستیم برویم دستشویی یک راهنما همراه‌مان آمد. هر چه رفتیم نرسیدیم. گفتم پس دستشویی کجاست؟ گفت: همین جا. گفتم: همین جا؟! گفت: بله همه چیز را انتظار داشتيم غیر از این که بخواهيم در بیابان برویم دستشویی! حتی خبری از دستشویی کپری هم نبود. در آن روستا فقط یک دستشویی کپری نصف دیواره و سر باز بود که با ما بیش از 1000 متر فاصله داشت ناچار سوار ماشین شدیم و رفتیم دستشویی؛ وقت نماز صبح شد. در  کنار کپر اذان گفتم، ظاهرا اوّلین باری بود که در طول تاریخ کسی آنجا آنهم برای نماز صبح اذان می گفت و بعد نماز را خوانديم.
گفتني است با همّت گروه جهادی تبلغی فدائیان عدالت 40 مبلّغ در محرم امسال (1391) جهت امر مقدس تبلیغ به بعضی از روستاهای بخش جبل بارز جنوبی اعزام شدند. این گروه آمادگی کامل را جهت ساخت مدرسه و همچنین حسینیه چند منظوره دارد. خیران می‌توانند در این زمینه با مسئول گروه جهاد تبلیغی فدائیان عدالت شماره 09108051182  تماس برقرار کنند.
شماره حساب گروه جهادی تبلیغی فدائیان عدالت 4420447442 نزد بانک ملت به نام گروه جهادی تبلیغی فدائیان عدالت آماده دریافت کمک‌های خیران جهت ساخت مدرسه و همچنین حسینیه چند منظوره است. در فیش واریزی خود حتما ذکر كنند که بابت ساخت حسینیه ( مدرسه ) واریز می گردد و ضمناً مقدار کمکی خود را حتماً مرقوم نمايند.





۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

دلایل نامگذاری محلات‌قدیمی تهران +تصاویر

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که چند روزی در تهران ماندگار شده باشید چه برای تفریح و گشت و گذار و رسیدن به مقصد و چه برای انجام امور کاری و اداری. ولی چیزی که در این بین خودنمایی می کند نام های محلات قدیمی تهران است که تا حدودی جالب به نظر می رسند، از قبیل: محله سیدخندان، ونک، درکه، قلهک و...

به گزارش قدس آنلاین، کمتر کسی است که دلیل نامگذاری این محله ها را بداند! حتی با رجوع به افراد کهنسال ساکن در خود این محله ها هم روایت های متفاوتی بدست می آید.

اما بد نیست که بدانید این نام ها اکثراً صبغه ای تاریخی دارند از قبیل: اقدسیه، یوسف آباد، جماران و...
تا زمانی که آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پایتخت انتخاب نکرده بود از نام این محلات نیز خبری نبود، زیرا قبل از آن تهران فقط محدود بود به قصبه ای که همجوار ری و ورامین بود و این شاهان و شاهزادگان قجری بودند که به توسعه این قصبه پرداختند.

در این بین هر محله نام مخصوصی بخود گرفت ولی هر کدام بنا به دلیلی. اکبر تهرانی در باب دلیل نام محلات کهن و قدیمی تهران این گونه می نویسد:

محله اقدسیه
نام قبلی اقدسیه حصار ملا بوده است، تا اینکه ناصرالدین شاه زمین های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود کاخی در آنجا ساخته که به همین دلیل اسم این مکان به اقدسیه معروف شد.

امینیه اقدس یا اقدس الدوله، عمه «ملیجک معروف» است، که نام اصلی وی زبیده خانم می باشد، که بدواً او به عنوان پرستار و خدمه شاه به اندرون راه یافت، و چون فردی امین و خوش خدمت بود، کم کم به امینه اقدس و اقدس الدوله لقب یافت، و در عداد زوجات ناصرالدین شاه قرار گرفت، تا اینکه به وسیله او برادرش «میرزا محمدخان پدر ملیجک» هم به دربار راه یافت، که به سبب مورد اعتماد بودن او هم به عنوان امین الخاقان معروف شد.
محله یوسف آباد
یوسف آباد در خارج طهران و در شمال غربی دارالخلافه ناصری قرار داشته و دارای باغ هایی بوده که در مالکیت میرزایوسف آشتیانی مستوفی الممالک بوده است، که ایشان پس از احداث، این منطقه را به نام خود یوسف آباد نامیده، این محله خارج از طهران آن روز، دارای قناتی بوده که به داخل شهر طهران وارد، که در مدخل امروزی خیابان حافظ نزدیک به پمپ بنزین، مورد استفاده قرار می گرفته است.

لذا دروازه یوسف آباد هم به مناسبت همین قنات نام گرفته و در همین مکان بوده است، اراضی یوسف آباد در سال 1327 خورشیدی به مستخدمین دولت با اقساط طویل المدت واگذار و قسمتی از آن به بیمارستان ارتش تبدیل گردید.
محله پل چوبی
یکی از دروازه های دارالخلافه ناصری دروازه شمیران بوده که در مدخل خیابان نظامیه «از سرچشمه به سمت شمال و کمی بالاتر از میدان بهارستان نزدیک به پمپ بنزین فعلی را در زمان قاجاریه خیابان نظامیه می گفتند» قرار داشته، و چون در اطراف دروازه ها خندق های پرآبی برای دفاع از شهر وجود داشته است. بدین سبب برای ورود و خروج به داخل طهران، و عبور از این خندق از پل چوبی بزرگی استفاده می شده که امروزه نه از آن دروازه اثری است و نه از آن خندق، ولی این محل همچنان به همین نام مسمّی می شود.
محله کامرانیه
این محل در خاور تجریش واقع، دهی است دارای قنات، و زمین های آن از رود دارآباد مشروب می شود، محصولاتش غلات، میوه جات، اهالی آن به کشاورزی و باغبانی روزگار می گذرانند، حصار بوعلی و کامرانیه به یکدیگر متصل هستند، زمین های این قصبه ابتدا به میرزاسعیدخان وزیر امور خارجه تعلق داشت، که پس از آن کامران میرزا پسر بزرگ ناصرالدین شاه با خرید زمین های حصار بوعلی، جماران و نیاوران آنجا را کامرانیه نامید.
محله قلهک
قلهک از دو کلمه «قله» و «ک» تشکیل شده است، که قله معروف کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است، عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت قلهک که بر سر راه گذرگاه های لشگرک ونک و شمیران بوده است، به آن آبادی (قله- هک) گفته شده است.

آب این قصبه خوش آب و هوا، از هفت رشته قنات تأمین و در بهار از رودخانه دربند حق آبه دارد، محصولات عمده آن غلات و انواع میوه جات و سبزیجات و شغل سکنه آن کارگری در کارخانه مهمات سازی و ضرابخانه و باغبانی است.

محله محمودیه

در این محل باغی وجود داشته که متعلق به حاج میرزا آقاسی رئیس الوزراء محمدشاه قاجار «به سال های 1261 تا 1264 هجری قمری به مدت 13 سال» بوده است.
نام وی ملاعباس ماکویی معروف به حاج میرزا آقاسی و اصلش از طایفه بیات ایروان است، لذا چون نام او عباس بوده است، محمودیه را قبلاً عباسیه می گفتند، تا اینکه علاءالدوله این باغ بزرگ بنام عباسیه را، از دولت آن زمان خرید، و به نام پسرش محمودخان احتشام السلطنه محمودیه نامند.
محله جماران
زمین های ده جماران متعلق به سیدمحمدباقر جمارانی از روحانیون معروف عصر ناصری بوده است.
برخی از اهالی معتقدند که در کوه های این محله از قدیم مار فراوان بوده، و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند، لذا دلیل نام گذاری این منطقه را بودن مار دانسته اند، که در مقابل عده ای هم اعتقاد بر این است که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است، از اینرو چون در این مکان سنگ های بزرگی وجود داشته و از آن ها برداشت می کرده اند، این ده به جمران، یعنی محل بدست آمدن جمر (سنگ بزرگ) نامیده شده است.

محله داودیه
میرزاآقاخان نوری ملقب به اعتمادالدوله پسر میرزااسدالله خان نوری همان شخصی که با کمک انگلیس توطئه علیه امیرکبیر را موجد، و پس از به قتل رسانیدن میرزاتقی خان جای او را به ناحق گرفت، داودیه را بنا نهاد.

میرزاآقاخان عمارت و بناهای زیادی داشته است، که از جمله آن ها عمارت و باغ داودیه می باشد، او اراضی داودیه را که به «ارغوانیه» معروف بود، برای پسر دومش میرزا داودخان خریداری و آن را ساخت و توسعه داد و به نام پسرش داودیه نام نهاد. این محله متصل به قلهک و در جنوب غربی آن قرار دارد.

محله نیاوران
در تاریخ مذکور است که ناصرالدین شاه در اوایل سلطنت خود یک روز ایشیک آقاسی را احضار کرد و گفت من امسال از رفتن به ییلاق صرف نظر می کنم، دستور بده، اطراف طهران را بازدید کنند ببینند کجا خوش آب و هوا و در تابستان خنک و باصفاتر است.

ایشیک آقاسی بعد از بررسی کامل قریه «کردوی» را پیشنهاد نمود، و پس از بازدید دستور داد کاخ بزرگ ییلاقی برای شخص شاه، و چندین دستگاه عمارت چند اطاقه برای اندرون ساختند.

اسم قدیم این مکان «قریه کردوی» و در تیول فتحعلیشاه بوده، که در عهد ناصری این ده در اختیار خانم فخرالدوله، زن ناصرالدین شاه قرار داشته، که پس از انتخاب ایشیک آقاسی، این قریه را خانم فخرالدوله به شوهرش پیش کش می نماید، که به عوض آن، شاه هم قریه چیذر را به وی می دهد.

که پس از این معاوضه، «کردوی» به «نیاوران» تغییر نام پیدا کرد. تا اینکه پس از سپری شدن سی سال از سلطنت ناصرالدین شاه نیاوران به نام صاحب قرانیه خوانده شد.
لذا می بینیم که صاحب قرانیه ناصری بعد از حدود یک و نیم قرن هنوز جلال و شکوه خود را دارا می باشد.

محله امیریه

کامران میرزا پسر سوم ناصرالدین شاه، شخصیتی بود که از همان اوان کودکی صاحب مقام و منصب شده بود، ابتدا به نایب السلطنه لقب داده شد، و بعد حکومت طهران به او واگذار و سرانجام به مقام وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا رسید، که به همین جهت لقب «امیرکبیر» هم بر القابش افزوده گشت، در همین زمان بود که در سمت غربی طهران باغ و عمارتی بنا نمود، که به نام امیریه مسمّی گردید.

این باغ و عمارت حدوداً در ضلع غربی خیابان امیریه (ولی عصر عج فعلی) قرار داشت، که به دلیل همسایگی این خیابان با آن باغ، این نام به این محله گذاشته شد.

نایت السلطنه کامران میرزا در شمال عمارت امیریه باغ و عمارتی هم به نام مادرش بنا نهاد و آن را «منیریه» نامید، که این دو محله و خیابان آن هنوز هم به نام این دو باغ معروف است.

در حوض خانه های مرمر و آئینه کاری عمارت امیریه، شاهکارهای معماری و ظریف کاری به کار رفته بود، اروپائیان مقیم طهران، با کسب اجازه قبلی برای تماشای این مکان و عکسبرداری از آن می آمدند، تالار بزرگ طبقه فوقانی نیز در زیبایی کمتر از حوض خانه نبود.

وسعت باغ های امیریه و منیریه را توأمان بیش از هفتصد هزار متر مربع تخمین زده اند، لازم به ذکر است که در دوره پهلوی اول عمارت امیریه به دانشکده افسری تبدیل شد.


/www.tabnak.ir