۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

میراث نسل بیمار -چالش نسل تب دار

m



امروز اگر اين شعر "ملک الشعراي بهار" را که میگوید  تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند  براي هر يک از ايرانيان -با هر دين و مذهب و ايدئولوؤي که داشته باشند - بخوانيد ، از آن لذت برده و  کيفور ميشوند. يعني حتي در ميان حکومتيان هم، به ندرت ميتوان کسي را پيدا کرد که با خواندن اين شعر ، ناراحت شود و نسبت به آن اعتراضي داشته باشد. اگر باور نداريد ، ميتوانيد خودتان هم امتحان کنيد تا باورتان شود .  اما شما که باور داريد ، ميدانيد اين پديده اجتماعي ، به چه معني و مفهوم است ؟
 اين يعني آحاد يک ملت با زبان بي زباني،لب به سخن گشوده اند و  ضمن گله و شکايت از  خريت و رذالت اعضاي خانواده ، قوم و خويش ، همکاران ، همکلاسي ها و .... و در نهايتهم ميهنانشان ، فقط در مورد شخص شخيص خودشان اعلام برائت ميفرمايند. خوب مسلما اگر  در دادگاه بين المللي لاهه ، يک کميته حقيقت ياب براي حل مشکلات ايران و خاورميانه تشکيل شود و اعضاي آن کميته، طي مراحلي اقدام به انجام نامحسوس  چنين تحقيقاتي  نمايند، آنها هم  در نهايت به  "اظهار نامه" فوق الذکر  خواهند رسيد  که آن هم ، چه بعنوان "شکوائيه " و  چه  بعنوان " اعلام برائت" ، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار حقوقيست. زيرا  هيئت منصفه دادگاه ، با يک  جنايت ملي - ميهني روبرو هستند  که در  جريان دادرسي  ، همه مردم ، ضمن اينکه بعنوان شاهدان جنايت ، شهادت به وقوع آن ميدهند ، از سوي ديگر،  هم  نقش  شاکيان پرونده  را ايفا ميکنند ، و هم نقش متهمان رديف اول را.

همين آشفتگي هاست که باعث ميشود ، چندين جلسه  دادرسي مثل "دادگاه ايران تريبونال " برگزار شود و  هيچکدامشان به نتيجه نرسد . اين همان چيزيست   که شب پرستان داخلي و خارجي ، براي غارت جان و مال و ناموس ايرانيان ، پيش از هر چيز ديگري به آن احتياج دارند . اگر حقيقت چيزي به غير از اين بود، لا اقل تحريمهاي بين المللي ، درست اجرا ميشد و  طبق صلاحديد حاکميت جهل و جنون ، در راستاي ابقاي جابران و جائلان و جائران ، و صرفا بر عليه ملت غيـــور و سلحشـــــور ايران ( به قول يک مشت روشنفکر نماي دريوز ) اعمال ( يا شايد هم اماله ) نميشد.

اما باور کنيد ، امروزه همه دولتمردان جهان به اين حقيقت اظهر من الشمس واقف هستند که ،،،،  مردم هيچ جامعه اي ، اينگونه  رادست (آگاهانه و داوطلبانه قرباني شدن ) چپاولگران نميشوند . مگر به شرط داشتن اليت ( نخبگان) علمي - فرهنگي - اجتماعي  که به امراض  وحشتناکي مثل عوام زدگي ، پفيوزگي يا مهرطلبي و امثالهم  دچار شده باشند و آنها  را انکار کنند. زيرا ........  از يک نگاه واقع بينانه که عاري از هر گونه حب و بغض شخصي باشد،

وضعيت نابسامان فرهنگي - اجتماعي - سياسي - اقتصادي که امروز بر سرنوشت ايراني و ايراني  سايه افکنده است، حاصل همکاريهاي دوجانبه  ايست که ميان حکومت و جامعه وجود دارد . يعني عملکرد حکومت ، تحت تاثير واکنشهاي  مردم است و واکنشهاي مردم،  بستگي به نوع نگرش ايشان نسبت به زندگي ،  و صحت و سلامت  معيارهاي دستگاه ارزشي  ايشان (سيستم ارزيابي - ارزشگذاري - قضاوت) دارد که  آن هم تحت تاثيير تبليغات و فعاليتهاي  حکومت و مخالفان حکومت ، تنظيم ميشود. حال اگر همه ناراضيان را بعنوان مخالفان حاکميت ايران در نظر بگيريم ، بنابراين بخش ناچيزي  از واکنشهائي که نسبت به رفتار حاکميت از خود نشان ميدهند ،  تحت تاثير  تبليغات خود حاکميت ، و بخش  عظيمي از آن ، توسط  کنشگران اجتماعي ،  وبلاگنويسان و مبارزان سايبري،فعالان مدني ، سياسيون ، تئورسين ها ،،،،،،،، و در يک کلام « جامعه مدني  مخالف حاکميت » تغذيه و مديريت ميشود.

وقتي اعضاي جامعه  به اصطلاح مدني يک کشور ، از يک سو دائما در حال خود فريبي و فرا فکني باشند، و از سوي  ديگر  بخواهند به افکار و انديشه هاي  مردم روشنائي ببخشند  و ايشان را  از تاريکي  و ظلم و استبداد نجات دهند. نميتوان از ايشان انتظاري فراتر از ....
- مرده باد ها و زنده بادهاي احمقانه ،،،،،،،،
- بالا  و پائين رفتن از دين و مذهبي که فقط اسمش وجود دارد ،،،،،،،
- گيردادن به تعداد زنان فلان پيغمبر که در هزار و چهار صد سال پيش ميزيسته است و امروز پيروان خودش ، دشمنان درجه يکش را تشکيل ميدهند ،،،،، - و اخيرا ... لعن و نفرين به پدر و مادر بيگناه "زاکربرگ"  به جرم اينکه فيس بوک را  اختراع کرد و آزاديخواهان قاقول ايراني،  به دليل نداشتن ظرفيتهاي لازم، آن را بلاي جان خودشان و هم ميهنانشان کردند.  جناب آقاي پيش کسوت، لطفا بگوئيد "آيا کاربران بيمار ايراني لايق لعن و نفرين هستند ، يا پدر و مادر نابغه اي به نام  مارک زاکربرگ؟!"  

اينکه کبوتري ، ساکن اروميه باشد و و دائم با خود فريبي ، خودش را در تهران تصور کند،هيچ اشکالي ندارد. بدبختي زماني يخه اش را خواهد گرفت که بخواهد از آنجا ، عازم نقطه اي ديگر شود. زيرا با توجه به مختصات غلطي که در مورد محل کنوني اش به خورد خودش داده ، در تائين مسير پرواز هم ، اشتباه خواهد کرد و مثلا به جاي مشهد الرضا ، از مکانهائي مثل استالين گراد و گنبد سرخ مسکو ، سر در خواهد آورد.
میدانم با نوشتن این مطالب ، خیلی ها  را به خون خودم تشنه میکنم . اما واقعیت است  که ریخته شدن خونم را به خیانت به میهنم ترجیح میدهم. اتفاقا جالب است بدانید تا همین امروز ، از خيلي ها - از جمله پدر پيرم - شنيده ام که ميگويند :
فلاني تو دلت صاف است. اما اشکال کارت اين است که "مردم دار" نيستي .

پاسخ بنده هم همواره اين بوده است : آيا اگر انسان، دلش صاف نباشد ميتواند ادعاي انسانيت کند و به دنبال احياي حقوق ساير انسانها باشد ؟!
واي به حال آن ملتي که افرادي مثل من ،  دل صافهايشان باشند.
قحط جود است و هم قحط الرجال است /// ورنه اين ديوانه خود ، ام الفساد است

در مورد"مردم داري" هم بايد عرض کنم :  مردم داري و رفاقت  به اين نيست که مردم يا دوستانمان  را صرفا براي  تامين مطامع مادي خودمان عزيز بداريم و به ايشان احترام بگذاريم. "مردم داري" به معناي واقعي کلمه ، به اين است که انسانها را در راستاي  عزت و سربلندي خودشان عزيز بداريم. حتي اگر اظهارات ما به کام ايشان خوش نيايد و بخواهند با فحش و تهمت و ناسزا ، پاسخمان را بدهند. وگرنه مطمئن باشيد " مجيزگوئي هاي عوام فريبانه" و "چاپلوسي هاي محافظه کارانه"  براي  کسب مهر و مجبت  کسانيکه  که به دليل انواع فشارهاي اجتماعي - سياسي - اقتصادي و ..... هوش و حواس از سرشان پريده  و به احوال » هر کي بپاشه شادونه ، فکر ميکنند خداشونه «  دچار  شده اند ، « از هر دريــــــوز بي شعوري »  تاکيد ميکنم « از هر دريــــوز بي شعــوري» برمي آيد. تيره اي نوظهور از موجودات انسان نما، که متاسفانه در همين جامعه به اصطلاح مدني ايرانيان نيز ، به وفــور يافت ميشود . باز هم مطمئن باشيد، وفــــور همينگونه آفتهاي اجتماعي ، و عدم  انجام هرگونه آفت زدائي براي دفع ايشان است که باعث شده ، بسياري از ارزشهاي اخلاقي در دستگاه ارزشي (سيستم ارزيابي - ارزشگذاري - قضاوت) ما ايرانيان، دچار "انحراف معيار " شوند و به موجب همين انحرافات، از انسانيت ، فقط نامش را يدک بکشيم .

اي هم ميهن ، تنها راه نجات ايران ، بازسازي دستگاه ارزشي مردم (يعني من و شما و خانواده هايمان) و رفع انحراف معيارهائيست که منطق، يا همان قدرت خردورزي ، يا همان طرز فکرمان را مختل کرده است. نه وجود يا عدم وجود  مجسمه هاي سياسي که يک عده تهي مغز ، سالهاست مشغول پرستش و يا تکفير  ايشان هستند. ما براي اثبات خريت و دريوزگي هيچ يک از هم ميهنانمان وارد ميدان مبارزه نشده ام . اما براي شستن دامان خودمان از اينگونه  اتهامات ، راهي به جز عبور از روي اينگونه انسان نمايان نداريم .

تمکين به وجدان چو نور ، بينا کند هر شعور
انسان که شد بيشعور، نه حق دارد نه غرور


خاک پاي همه سربازان راستين و آزاديخواهان فهيم ايرانزمين
Marshal.Rainbow
پنج شنبه  -  دوم  آذر ماه   1391


ئت






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر